
بابافغانی
شمارهٔ ۵۴۷
۱
دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی
گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی
۲
با که می خوردی که بیخود گشتم از بوی خوشت
از در میخانه یا از گشت بستان آمدی
۳
از تو کافر دل امید آب حیوان داشتم
خود برای خوردن خون مسلمان آمدی
۴
بس عجب بودی که نخلت سر کشید از باغ من
ره غلط کردی و در دلهای ویران آمدی
۵
بیوفایی شد دو چارت یا گرفتاری بگو
کانچنان دل جمع رفتی و پریشان آمدی
۶
در خیال آرزوی وصل فالی می زدم
ناگه از مجلس خرامان و غزلخوان آمدی
۷
بیخودی کردی فغانی ریش دل بشکافتی
رو که در بزم وفا آلوده دامان آمدی
تصاویر و صوت

نظرات