
بابافغانی
شمارهٔ ۵۵
۱
نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را
که از هر شهر و یاری ماند داغی در جگر ما را
۲
اگر چه می رویم از دست شوخی زین دیار اما
همین حالت دهد رو باز در شهر دگر ما را
۳
همان بهتر که یاران با کسی دیگر نپیوندیم
که دوران می کند آخر جدا از یکدگر ما را
۴
نه ما داریم این سرگشتگی از گردش گردون
بتان دارند زینسان کوبکو و در بدر ما را
۵
فغانی اشک ریزان از سر کوی بتان مگذر
که بس بیآبرویی میرسد زین رهگذر ما را
نظرات