
بابافغانی
شمارهٔ ۵۵۵
۱
سرم ای بخت در جولانگه صید افگنی دادی
دگر هر تار موی من بدست دشمنی دادی
۲
چه شکرت گویم ای بخت سیه کز بهر آرامم
در این آوارگی باری نشان گلخنی دادی
۳
مخور خون ای دل و بیهوده رنج خود مکن ضایع
چه گل چیدی که عمری آب و رنگ گلشنی دادی
۴
مبادا دامنت آلوده از خونابه ی چشمم
کجا این آشنایی با چو من تر دامنی دادی
۵
فغان برداشتی چون حال من بد دیدی ای دشمن
چه گویم هم تو کز دردم نوید مردنی دادی
نظرات