بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۵۷۲

۱

سرم در راه آن سرو خرامان خاک بایستی

بر او آمد شد آن قامت چالاک بایستی

۲

در آن دم کز هوای او گرفتم شاخ گل دربر

دلم چون غنچه گر بشکفت باری چاک بایستی

۳

بیاد آن دهان پیوسته می بوسم لب ساغر

فروغی در میم زان لعل آتشناک بایستی

۴

جهانی بسته ی فتراک خود کردی بیک جولان

سر آشفته من هم در آن فتراک بایستی

۵

چو از خون ریختن باکی ندارد غمزه ی شوخت

بجانم ناوکی زان غمزه بی باک بایستی

۶

بدور حسن او منعم کنند از عشق بیدردان

دریغا پند گویان مرا ادراک بایستی

۷

ز باران عنایت کشت امید اسیران را

برغم بخت من مشتی خس و خاشاک بایستی

۸

فغانی خانه ی دل بهر او چون ساختی خالی

دل پاک تو خلوتخانهٔ آن پاک بایستی

تصاویر و صوت

نظرات