
بابافغانی
شمارهٔ ۵۷۳
۱
بگشای پرده از گل رخسار اندکی
آبی نما بتشنه ی دیدار اندکی
۲
بسیار نازکی، مکن آزار بی دلان
ای گل گذار همدمی خار اندکی
۳
رفتی بگشت باغ و من از در فغان کنان
سر بر نکردی از سر دیوار اندکی
۴
هر چند درد دل بتو بسیار گفته ام
نشنیده یی هنوز ز بسیار اندکی
۵
با آنکه دشمنی مکن اظهار دوستی
گر با تو حال خود کند اظهار اندکی
۶
شبها منم ز درد تو تا روز و آه سرد
ناکرده گرم دیده بیدار اندکی
۷
ای مرهم شکسته دلان التفات تو
رحم آر بر فغانی افگار اندکی
نظرات