
بابافغانی
شمارهٔ ۵۸
۱
من از سوز جگر دارم دل و جان در خطر امشب
بخواهم سوخت زین آتش که دارم در جگر امشب
۲
برا از قید تن ای جان اگر آسودگی خواهی
تو هم این جامه ی ناموس را در بر بدر امشب
۳
سزد گر بر چراغ هستی خود دامن افشانم
که شمع طلعت آن ماه دارم در نظر امشب
۴
سر جان باختن دارم به پایش همچو پروانه
ز مجلس ای رقیب این شمع را بیرون مبر امشب
۵
نمی آید برون اینک فغانی از سر کویش
همانا از جهان دیگرش شد آبخور امشب
تصاویر و صوت

نظرات