
بابافغانی
شمارهٔ ۵۹
۱
دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب
چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب
۲
سپندم خوشهٔ پروین و شمع مهر همزانو
مه نو پاسبان و زهرهام چوبکزنست امشب
۳
وصالم هست اما زَهرهٔ بوس و کنارم نیست
گلم در خوابگاه و خار در پیراهنست امشب
۴
گذشت از کاوکاو غمزه سیل خونم از دامن
به چشمم آنچه مژگان بود گویا سوزنست امشب
۵
گلافشانی چشمم بین که باز از گریهٔ شادی
برم از ارغوان و لاله خرمن خرمنست امشب
۶
دل صد پارهام کز برق دیدارست در آتش
نه مشت پارهٔ الماس کوه آهنست امشب
۷
سپند آتش خویشم، مبادا بنگرد چشمی
ز بخت نیم بیدار آنچه در دست منست امشب
۸
فغانی قصه کوته ساز تا روشن نگردانی
که با دیوانه مهتابی مقیم گلخنست امشب
نظرات