
بابافغانی
شمارهٔ ۷۴
۱
قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست
دیوانه ی آن بادیه ام کاین شجر اوست
۲
آراسته باد این چمن حسن که هر روز
فیض نوام از لاله و ریحان تر اوست
۳
زلفت گرهی بست بهر قطره ی خونم
فریاد ازان خوشه که این دانه بر اوست
۴
زانروز که از دست صنم توبه شکستم
سوگند درستم همه بر جان و سر اوست
۵
هم قوت دل بخشد و هم روشنی چشم
آن گوهر سیراب که زیب کمر اوست
۶
فی الجمله ازان قطره که یکذره وجودست
میلش بهوا داری و جذب شکر اوست
۷
امروز اگر گریه گره کرد فغانی
بسیار ازین آبله ها در جگر اوست
نظرات