
بابافغانی
شمارهٔ ۷۶
۱
باران و موج آب و می و روز عشرت است
از هر طرف که می نگرم دام صحبت است
۲
بوی بهار مژده ی فردوس می دهد
وین خوبی هوا اثر لطف رحمت است
۳
آمد برای عشرت این فصل در جهان
آدم که سایه پرور بستان جنت است
۴
خواهی نظر به لاله فکن خواه گل نگر
اکنون که در میان سخن رنگ وحدت است
۵
عمری چنین شریف و هوایی چنین لطیف
بیدار شو نه وقت شکر خواب غفلت است
۶
این یک نفس که بوی گلی می توان شنید
بیرون مرو ز باغ که فرصت غنیمت است
۷
دهر آنچنان که قاعده ی اوست می رود
اینجا چه احتیاج به قانون حکمت است
۸
شاید که پرتوی فکند بر شکسته ایی
آن راکه در سراچه ی دل نور دولت است
۹
اکنون که سبز گشت فغانی کنار کنار کشت
گر باغبان درت نگشاید چه منت است
نظرات