بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۸۵

۱

بیمار عشق را سر و برگ علاج نیست

گفتم چنانکه هست حکایت مزاج نیست

۲

این دل که در عیار وفا نقد خالص است

بر سنگ امتحان زدنش احتیاج نیست

۳

جامی که هر شکسته ازان لعل پاره‌ای است

در دست و پا چرا فگنندش زجاج نیست

۴

در ذات خویش هستی پروانه هم خوش است

هست اینقدر که در بر شمعش رواج نیست

۵

گویند ترک تاج کن و دردسر مکش

جایی که ترک سر نبود ترک تاج نیست

۶

این قید هستی تو فغانی بلای تست

بشکن قفس که بر آزاده باج نیست

تصاویر و صوت

نظرات