بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۹۹

۱

باز امشبم ز لاله و گل خانه پر شدست

وز آب دیده کلبه ی ویرانه پر شدست

۲

چندان بنرگس تو نظر باختم که باز

چشم ودلم ز عشوه ی مستانه پر شدست

۳

عاشق چگونه یک نفس آشنا زند

چون مجلس از حکایت بیگانه پر شدست

۴

چون ذره عاشقان نگرانند، شمع من

رخساره برفروز که پروانه پر شدست

۵

شبها بزخم تیغ نرفتم ز کوی تو

امروز چاره نیست که پیمانه پر شدست

۶

از بسکه جاودان تو بردند عقل و دین

روی زمین ز مردم دیوانه پر شدست

۷

این حال کس نیافت فغانی مگر بخواب

مستی مکن که شهر ز افسانه پر شدست

تصاویر و صوت

نظرات