فلکی شروانی

فلکی شروانی

شمارهٔ ۲۱ - وله

۱

صورت گردون صفت جسم زمین را جان از او

ماده جان لطف او لیکن خرد حیران از او

۲

آینه رنگی که در یک لحظه گردد پیش چشم

نقش ششدر هشت اشکال فلک عریان از او

۳

آن یمانی تیغ بین اندر یمین او که هست

کفر در ناایمنی اندر امان ایمان از او

۴

زاده ایمان که گر بر آسمان عکس افکند

نور صد خورشید بخشد در زمان کیوان از او

۵

گر کشد مالک رقاب او را به شروان از قراب

خاک ترکستان شود در قیروان قربان از او

۶

گر ز فولاد فلک دشمن سپر سازد شود

ریزه ریزه روز کین چون سونش سوهان از او

۷

او به سر سامان نیا آمد به نسبت لاجرم

دشمن این دودمان شد یسر و سامان از او

تصاویر و صوت

نظرات