
فایز
دوبیتی شمارهٔ ۳۰
۱
برفت آن یار و از ما مهر برداشت
خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
۲
به فایز آنچه کرده آن جفاجو
نه باور کرد دل، نه عقل پنداشت
نظرات