
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۰
۱
کرد جا داغ جنون باز ز نو بر سر ما
سایه افکند دگر بر سر ما اختر ما
۲
ما فلک سوختگان عیش و طرب نشناسیم
عید، ماتم شود آید چو سوی کشور ما
۳
قدر ما سوختگان کم نشود بعد هلاک
دیده روشن کند آیینه ز خاکستر ما
۴
تیره روزیم ولی عشق چو پرتو فکند
جامه چون خلعت فانوش شود در بر ما
۵
پهلوی راحت ما را نبود آرامی
همچو جوهر مگر از تیغ کنی بستر ما
۶
سایة بال هما درد سر آرد چون موی
داغ عشق تو اگر سایه کند بر سر ما
۷
زردی چهرة ما قدر پر کاهش نیست
سیلی عشق مگر سکّه زند بر زر ما
۸
از غنا نیست که ما ناز بر افلاک کنیم
اطلس چرخِ برین تنگ بود در بر ما
۹
صبح ما از افق شیشه چو طالع گردد
در نظر جلوة خورشید کند ساغر ما
۱۰
رند و تر دامن و مستیم و، تو زاهد فیّاض
ما دماغ تو نداریم، برو از سر ما
تصاویر و صوت

نظرات