
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۱۳
۱
چون بر سر راه عدم است آنچه وجود است
نابود جهان را همه انگار که بودست
۲
برهم زدهآم خشک و تر هر دو جهان را
آتش به میان نیست عزیزان همه دودست
۳
کس ره به سراپردة تقدیر ندارد
این قفل فروبسته به کس در نگشودست
۴
دیریست که در عشق تو محروم جهانم
مشتاب به قتل من دل خسته که زودست
۵
فیّاض درین نشئه کسی بی المی نیست
از سیلی محنت بدن چرخ کبودست
نظرات