فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۱۲۷

۱

ناز آتش، غمزه آتش، خویِ سرکش آتش است

پای تا سر آتش است آن مه ولی خوش آتش است

۲

آن شکارافکن دگر آتش به صحرا می‌زند

برز بر خود آتش و در زیرش ابرش آتش است

۳

مرغ تیرش بال و پر ترسم بسوزد از غضب

تا نگاهش بر کمان افتاده ترکش آتش است

۴

کم بود آشفتگان را یک نفس بی‌هم قرار

حسرت زلف تو در جان مشوّش آتش است

۵

نالة من می‌تواند چرخ را از پا فکند

آه سرد من برین سقف منقّش آتش است

۶

عشق در هر سر که افتاد کار خود را می‌کند

هیزم از خارست از چوب گل آتش آتش است

۷

بسکه بی‌آن آتشین رخ ناخوشی‌ها دیده است

آنچه اکنون می‌کند فیّاض را خوش آتش است

تصاویر و صوت

نظرات