
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۵۶
۱
با وجود ضعف کی ما را کس از جا برده است
جادویها کرده زلفش تا دل ما برده است
۲
دشت عمری از لگدکوب جنون آسوده بود
عشق مجنونِ دگر اینک به صحرا برده است
۳
خواهش آغوشِ موجِ فتنه بیتابانه باز
کشتی بیطاقت ما را به دریا برده است
۴
گر به من در حرفی ای ساقی من اینجا نیستم
مدّتی شد تا مرا ذوق تماشا برده است
۵
فتنة بالابلندان بودی اکنون وترا
عشق بالادست ما یکباره بالا برده است
۶
محو دیداریم واعظ از سر ما دور شو
ذوق امروز از دل ما بیم فردا برده است
۷
ای که سیر بیستون داری هوس، زحمت مکش
موج آب تیشة فرهادش از جا برده است
۸
از تصرّفهای حسن شوخ او در حیرتم
خویش را ننموده دل را از کف ما برده است!
۹
میکند دل آرزوی صحبت فیّاض، از آن
کز دم او پی به اعجاز مسیحا برده است
تصاویر و صوت

نظرات