
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۶۷
۱
در گلستان طفل شبنم تا به دوش گل نشست
غنچه از بیطاقتی خونابه نوش گل نشست
۲
بوی گل غارتگر هوش است اما در چمن
نالة بلبل کمینآرای هوش گل نشست
۳
حرف روی دلکشت میگفت بلبل در چمن
این سخن چون گوهر شبنم به گوش گل نشست
۴
هفتة گل زود آخر شد که بلبل بر بهار
آب زد از گریه چندانی که جوش گل نشست
۵
زخم را فیّاض اگر آغوش بگشایی ز هم
در چمن عمری توان حسرتفروش گل نشست
نظرات