
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۷۵
۱
بازم از نو به کمین غمزة پنهانی هست
بازم آمادة قتلم صف مژگانی هست
۲
گِرد لشگرگه آن غمزه بگردم کانجا
هر طرف مینگرم جلوة پیکانی هست
۳
مشت خاکم هوس کسب هوایی دارم
التفاتی طمع از گوشة دامانی هست
۴
تا نسیم سر زلف تو نیامد ز سفر
کس درین شهر ندانست پریشانی هست
۵
اشک بر هر مژهام تاختنی میآرد
در کمین جگرم کاوش مژگانی هست
۶
پر طاووس درآید به نظر شاخ چمن
در بهاری که مرا دیدة گریانی هست
۷
همه اینست که در کوی مسیحا، فیّاض
مُرد از درد و ندانست که درمانی هست
۸
خارخاری به دلم از گل رخساری هست
در کمین نگهم وعدة دیداری هست
۹
برهمن کشت مرا کاش ببیند زلفت
تا بداند که درین سلسله زنّاری هست
۱۰
نفسی نیست که راهم به گلستانی نیست
تا ز راه تو مرا در کف پا خاری هست
۱۱
ریخت پنهان نگهش خون جهانی و هنوز
کس نداند که درین شهر ستمگاری هست
۱۲
رخت بستی ز سر کوی ملامت فیّاض
تو برون رو به سلامت که مرا کاری هست
نظرات