
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۹۸
۱
در گلشن الست که نیرنگ برنداشت
هر گل که داشت بوی وفا رنگ برنداشت
۲
جوش صلای عشق به هفت آسمان رسید
این شور را به غیر دل تنگ برنداشت
۳
دل در بغل، به گرد دو عالم برآمدیم
یک کس به قصد شیشة ما سنگ برنداشت
۴
در حیرتم ز بلبل تصویر از آنکه بود
لبریزِ ناله عمری و آهنگ برنداشت
۵
میخواست پا به سنگ نیاید رونده را
راه دراز عشق که فرسنگ برنداشت
۶
تردامنی ز جبهة دل نور غم برد
آیینهام ز کثرت غم زنگ برنداشت
۷
ابرام صلح را به چه هموار کرده بود
نازک دلت که چاشنی جنگ برنداشت
۸
فیّاض چون نبود لغتدان حرف عشق
همراه خویش بهر چه فرهنگ برنداشت!
تصاویر و صوت

نظرات