فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۲۱۶

۱

چون نیاز ما و ناز او به هم درمی‌گرفت

سوختن ما از سر و او گرمی از سر می‌گرفت

۲

ما و او در مجلسی رخساره گلگون داشتیم

کافتاب از حسرت آنجا چهره در زر می‌گرفت

۳

با عتاب او نیاز گرم ما تابی نداشت

ما ازین می‌سوختیم او گر زما درمی‌گرفت

۴

چون ز شرم صوت بلبل در چمن برمی‌فروخت

غنچه از رشک رخ او تاب اخگر می‌گرفت

۵

از نسیمی این زمان چون غنچه می‌غلتد به خون

دل که هر دم بوسه‌ها از نوک نشتر می‌گرفت

۶

تا کجا در جلوه بودی شب که هر دم تا به صبح

حسرت قد ترا خمیازه در بر می‌گرفت

۷

آب صاف جدول شمشیر او کم خورده‌ایم

دل دم آبی گهی از جوی خنجر می‌گرفت

۸

می‌توانستم ازو برداشتن دل یک نفس

گر تغافل‌های او از من نظر برمی‌گرفت

۹

یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان

آسمان ای کاش دور دیگر از سر می‌گرفت

۱۰

مست فیض مشرقی فیّاض شد آنجا که گفت

«گر به شمع کشته می‌زد آستین درمی‌گرفت»

تصاویر و صوت

دیوان فیاض لاهیجی به کوشش جلیل مسگرنژاد - عبدالرزاق لاهیجی (فیاض) - تصویر ۱۶۴
دیوان ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی به کوشش امیربانوی کریمی - ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی - تصویر ۴۶۷

نظرات