
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۸۰
۱
امشب که از نم مژه آبم نمیبرد
در دل خیال کیست که خوابم نمیبرد!
۲
عمری است پای در گلم از گریه، چون کنم!
این سیل تندِ خانه خرابم نمیبرد
۳
از ضعف نیست قوّت از خویش رفتنم
واماندهام چنان که شرابم نمیبرد
۴
راضی شدم به صلح ولی شهد آشتی
از کام تلخی شکرابم نمیبرد
۵
وز نالة شبانه جگر سوختم چه سود
کان مست ره به بوی کبابم نمیبرد
۶
لطفم خراب کرده به نوعی که تا ابد
از جا فریب ناز و عتابم نمیبرد
۷
خضرم که میشود! که درین وادی خطر
همراهی درنگ و شتابم نمیبرد
۸
آشفتة علاقة دستارم آن چنان
کز ره فریب طرف نقابم نمیبرد
۹
فیّاض همدمان ز بس از من رمیدهاند
در آب اگر دهند گم آبم نمیبرد
نظرات