
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳
۱
هرزه کمر نبستهام کینة روزگار را
یاور خویش کردهام صاحب ذوالفقار را
۲
بیم خزان چه میکند در چمن امید من
من که به اشک آتشین آب دهم بهار را
۳
ما و امید سجدة خاک دری که تا ابد
سرمة وعده میدهد دیدة انتظار را
۴
سینه به داغ دل دهم، در غم عشق تا به کی
در شکنم به کام دل حسرت لالهزار را
۵
سر نکشد ز خاک غم دانة آرزوی من
چند شفیع آورم دیدة اشکبار را
۶
جیبِ نفس چه میدرد نالة دلکشی که من
در کف عشق دادهام دامن اختیار را
۷
چند چو فیّاض کند دیدة من قطار اشک
گریه برون نمیبرد از دل من غبار را
نظرات