
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۲۱
۱
خوشا آن دل که تا جان باشدش اندوهگین باشد
دل آسوده میباید که در زیر زمین باشد
۲
کجا داد دل پرحسرت من میدهد وصلی
که تا مژگان زنی بر هم نگاه واپسین باشد
۳
دل از جور و جفایش نشئة مهر و وفا یابد
که کار نازنینان هر چه باشد نازنین باشد
۴
به هر جانب سمند جلوه بیباکانه میتازی
نمیترسی که تا دیدن نگاهی در کمین باشد؟
۵
همان جاریست بر من حکم آب تیغ بیدادت
اگر چون آفتابم عالمی زیر نگین باشد
۶
دل از محراب ابروی تو هرگز رو نگرداند
به شرع دوستی گر قبلهای باشد همین باشد
۷
فکندت از نظر فیّآض اگر آن بیوفا آسان
تو هم مشکل مگیر اینکار را خوب این چنین باشد
نظرات