
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۲۴
۱
آیینه سنگ بود ترا دید و آب شد
آنگاه از فروغ رخت آفتاب شد
۲
روز ازل ز شعلة حسن تو یک شرار
بر آسمان شد و لقبش آفتاب شد
۳
نرگس شنید تا ابدش دیده باز ماند
چشمت که از فسانة من نیمخواب شد
۴
ای دل به حفظ ظاهر ازین بیشتر بکوش
حسنی که نیست هم همه صرف نقاب شد
۵
فیّاض یک نظر که فکندی به دفترم
دیوان شعر من همگی انتخاب شد
نظرات