
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۵۶
۱
صبح خیزان چو به کف جام مصّفا گیرند
باج روشندلی از عالم بالا گیرند
۲
زهد خشک است متاع سرة خلوتیان
بار این قافله آن به که به دریا گیرند
۳
بیخودانِ می عشق تو فشانند به خاک
جام خورشید گر از دست مسیحا گیرند
۴
داغدارانِ تو چون لاله بدان نزدیکند
که شوند آتش و در دامن صحرا گیرند
۵
به نسیم سر زلفت چو نفس گرم کنند
عرق فتنه ز بوی گل سودا گیرند
۶
ای تو پوشیده، خیال تو چرا برهنه روست!
ترسمش تنگ در آغوش تمنّا گیرند
۷
جلوة حسن تو زان پردهنشین شد که مباد
بیقراران سر راهی به تماشا گیرند
۸
بنشینیم و دمی شاد برآریم به هم
پیش از آن کاین نفس عاریت از ما گیرند
۹
خنک آنان که به حسن عمل امروز به کف
دامن دولت جاویدی فردا گیرند
۱۰
روح در قالب آدم ز پی معرفت است
کردهاند این تله در خاک که عنقا گیرند
۱۱
آستین بر مژة تر چه نهادی فیّاض
دست بردار که مردم کمِ دریا گیرند
تصاویر و صوت


نظرات