
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۶
۱
نکرد ناخن تدبیر اثر دل ما را
مگر خدنگ تو بگشاید این معمّا را
۲
فراخ عیشی موجم ز رشک میسوزد
که تنگ در بغل آورده است دریا را
۳
فروختیم به یک تار زلف او دل و دین
اگر به هم نزند زلف یار سودا را
۴
چهگونه نشکندم دل که زهر غمزة تو
شکست بر رخ خورشید رنگ سیما را
۵
ملاحت شکرت شور در جهان افکند
نمک نکرده کسی جز لب تو حلوا را
۶
به چشم باختنش وصل یوسف ارزانی
که برده است درین باختن زلیخا را
۷
ز دیده بیتو نگه را فکند از آن فیّاض
که بیرخت نتوان دید چشم بینا را
تصاویر و صوت

نظرات