
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۳۷
۱
خوی کرده و نشانده بر آتش گلاب را
آه این چه آتش است که میسوزد آب را
۲
از دیدن تو دیده فرو بستهام ولی
دل در کمین نشسته هزار اضطراب را
۳
سیراب میتوان شدن اکنون که تیغ تو
قیمت به خون تشنه رساندست آب را
۴
گفتی که روی خوب چو دیدی ندیده کن
نادیده کس چهگونه کند آفتاب را!
۵
چون خواب خوش کنیم که شب در کمین ماست!
چشمی که در خیال زند راه خواب را
۶
ما را دگر چه بر سر آتش نشاندهای
باری به غمزه گو که نسوزد کباب را
۷
فیّاض قدرتیست که شیرینتر آیدم
هر چند تلختر دهد آن لب جواب را
تصاویر و صوت

نظرات