
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۳۰
۱
وفاداری از آن ترک شکار افکن نمیآید
ازو صد شیوه میآید ولی این فن نمیآید
۲
بهاری این چنین و در قفس من بیخبر از گل
به بخت من صبا هم گاهی از گلشن نمیآید
۳
به آن دل آبروی نالهها بردم چه دانستم
که ناخنگیری از مومست از آهن نمیآید
۴
چه شد عمریست کز تحریک موج گریة خونین
محیطم شب به طوف دورة دامن نمیآید
۵
وفاداری از آن بدخو تمنّا داشتم عمری
چه دانستم که کار دوست از دشمن نمیآید
۶
مرا زاهد به دین میخواند و کافر به ترسایی
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمیآید
۷
دلم فیّاض در عشق بتان از جوش ننشیند
ز آتش مردن آید، لیک افسردن نمیآید
نظرات