
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۴۲
۱
بر سر شیشه نبود پنبه، که بیروی یار
چشم صراحی سفید گشت ز بس انتظار
۲
قرب وی و بعد من چیست چو با هم شدیم
ما و سر زلف او هر دو سیه روزگار
۳
کوی تو بگذارد و جای کند در بهشت
هر که نفهمید ننگ، هر که ندانست عار
۴
بهر شکار دلِ کیست که با صد فریب
دام سیه کرده باز طرّة پرتاب یار؟
۵
فصل خط یار شد نالة فیّاض کو!
مستی بلبل خوش است خاصه به وقت بهار
تصاویر و صوت

نظرات