
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۴۵۶
۱
فانوسِ شمع کشتة دل شو نهان بسوز
خاموش چون شرار دل سنگ، جان بسوز
۲
تا سایة غرور نیفتد ترا به سر
بال هما به مجمرة آشیان بسوز
۳
پایی سبک رکاب کن، از خاک، جان برآر
بنمای یک کرشمه و هفت آسمان بسوز
۴
پرتو ز شمع مهر نیفتد بخاک ما
بر کشتگان خویش گذر کن روان بسوز
۵
بر هم زن از غبار عدم عرصة وجود
آتش برآر از دل و هر دو جهان بسوز
۶
شبها که در سراغ خودی در خیالها
از من نشان خویش بگیر و نشان بسوز
نظرات