فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۴۶۸

۱

نگردید آشنای می لب از خویشتن مستش

دل پیمانه خون شد ز انتظار بوسة دستش

۲

به ناخن تازه دارم زخم تیرش را که می‌خواهم

در ایّام جدایی یادگاری باشد از شستش

۳

پریشان کردن دل چون صبا آواره‌ام دارد

کمند طرّه‌ای کو، تا کند یک باره پا بستش

۴

نه تنها می پرستانند از زاهد دل آزرده

دل تسبیح هم سوراخ سوراخست از دستش

۵

مرنج از طعنة دشمن گر افتادی ز پا فیّاض

که باشد سربلند آن سر که عشق او کند پستش

تصاویر و صوت

نظرات