فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۵۸۸

۱

حال خود را خراب می‌بینم

مرغ دل را کباب می‌بینم

۲

تا دَمِ آبِ تیغ او خوردم

بحرها را سراب می‌بینم

۳

مردمی‌های چشم او بگذشت

دگر آنها به خواب می‌بینم

۴

بسکه سرگشته‌ام به یاد رخت

ذرّه را آفتاب می‌بینم

۵

هر سؤالی که داشتم فیّاض

از لب او جواب می‌بینم

تصاویر و صوت

نظرات