فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۵۹۳

۱

ز چشمان تو راز خویش را بنهفته می‌خواهم

بسی ترسیده‌ام این فتنه‌ها را خفته می‌خواهم

۲

ز بد گوییِّ دشمن راز دل پوشیده می‌دارم

ز دم سردی دی این غنچه را نشکفته می‌خواهم

۳

ز مژگان قطره‌های اشک را در دیده می‌دزدم

زرشک این گوهر شاداب را ناسفته می‌خواهم

۴

سر زلفی پریشان کن که همچون روزگار خود

دو روزی خاطر ایّام را آشفته می‌خواهم

۵

زبان چون غنچة سوسن به هم پیچیده‌ام فیّاض

مگر درد دل ناگفتنی را گفته می‌خواهم!

تصاویر و صوت

نظرات