
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۵۹۴
۱
جمال شاهد رحمت فزاید از گنهم
که خال چهرة عفوست نامة سهیم
۲
به نقد هستی من سکّه فنا زدهاند
به ملک فقر کنون عمرهاست پادشهم
۳
سرم به گنبد گردون فرو نمیآید
که در قلمرو دیگر زدند بارگهم
۴
عجب که تا به ابد هم رسم به منزل وصل
که عشق او ز ازل کرده است رو به رهم
۵
ز شرمگینی آن نازنین چنان خجلم
که در نظارة او آب میشود نگهم
۶
به پر شکستگی خویش الفتی دارم
که تنگنای قفس را به گلستان ندهم
۷
چنان ز خواب عدم جستم از ازل فیّاض
که تا ابد نتوانم نهاد دیده به هم
تصاویر و صوت

نظرات