
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۶۱۵
۱
جز داغ جفا بر دل مهجور ندیدیم
جز نقشِ پیِ شعله در این طور ندیدیم
۲
موری به سلیمان ندهد صرفه درین ملک
در کشور می بازوی بیزور ندیدیم
۳
بس داغ که ناسوز نمودیم و درین باب
گرمی به جز از مرهم کافور ندیدیم
۴
گفتیم شبی با تو برآریم و یکی صبح
در ناصیة بخت خود این نور ندیدیم
۵
فیّاض تو در صبح زنی غوطه ولی ما
در طالع خود جز شب دیجور ندیدیم
نظرات