فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۸

۱

گفته‌ای: بیدار باید عاشق دیدار ما

پاس این حرف تو دارد دیدهٔ بیدار ما

۲

رتبة افتادگی را خوش به بالا برده‌ایم

سایه بر بالای خود می‌افکند دیوار ما

۳

دوستان مرهم‌گذار و دشمنان الماس‌ریز

کس نمی‌داند علاج سینة افگار ما

۴

چون نسیمی کز چمن برگ گلی آرد برون

ناله لخت دل برون کی آرد از گلزار ما

۵

هر یک از پود نفس در دستِ تارِ ناله‌ایست

دیگر ای حسرت چه می‌خواهی ز جان زار ما!

۶

زهد زاهد شعبه‌ای از دودمان کفر ماست

خویشی نزدیک دارد سبحه با زنّار ما

۷

گرچه در آلوده دامانی مثل گشتیم لیک

آب رحمت می‌رود در جوی استغفار ما

۸

تا کدامین فتنه بازش بر سر ناز آورد

بوی خون می‌آید امروز از در و دیوار ما

۹

ما ز اوج آسمان بر آستان افتاده‌ایم

از مروّت نیست فیّاض این قدر آزار ما

تصاویر و صوت

نظرات