فردوسی

فردوسی

بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم

۱

از آغاز باید که دانی درست

سر مایهٔ گوهران از نخست

۲

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

۳

سرِ مایهٔ گوهران این چهار

بر آورده بی‌رنج و بی‌روزگار

۴

یکی آتشی بر شده تابناک

میان آب و باد از بر تیره خاک

۵

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

۶

و زان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

۷

چو این چار گوهر به جای آمدند

ز بهر سپنجی سرای آمدند

۸

گهرها یک اندر دگر ساخته

ز هر گونه گردن برافراخته

۹

پدید آمد این گنبد تیز رو

شگفتی نمایندهٔ نو به‌ نو

۱۰

ابر ده و دو هفت شد کدخدای

گرفتند هر یک سزاوار جای

۱۱

در بخشش و دادن آمد پدید

ببخشید دانا چنان چون سزید

۱۲

فلک‌ها یک اندر دگر بسته شد

بجنبید چون کار پیوسته شد

۱۳

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

۱۴

ببالید کوه آب‌ها بر دمید

سر رستنی سوی بالا کشید

۱۵

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

۱۶

ستاره بر او بر شگفتی نمود

به خاک اندرون روشنایی فزود

۱۷

همی بر شد آتش فرود آمد آب

همی گشت گرد زمین آفتاب

۱۸

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

۱۹

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پیوندگان هر سویی

۲۰

و زان پس چو جنبنده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید

۲۱

خور و خواب و آرام جوید همی

و زان زندگی کام جوید همی

۲۲

نه گویا زبان و نه جویا خرد

ز خاک و ز خاشاک تن پرورد

۲۳

نداند بد و نیک فرجام کار

نخواهد از او بندگی کردگار

۲۴

چو دانا توانا بد و دادگر

از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر

۲۵

چنین است فرجام کار جهان

نداند کسی آشکار و نهان

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 15
شاهنامهٔ فردوسی به خط خلیل الله هفت قلمی » تصویر 26
شاهنامه به خط عبدالقادر ساوجی قزوینی » تصویر 10
شاهنامهٔ دیگری از کتابخانهٔ بریتانیا - نسخه‌برداری شده توسط غیاث‌الدین بایزید صراف به سال ۸۹۱ هجری قمری » تصویر 8
شاهنامهٔ مصور نسخه‌برداری شده در هند » تصویر 30
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر یکم - تصویر ۳۹
سهراب سیفی :
فرید حامد :
فرشید ربانی :
عندلیب :
فرهاد بشیریان :
طاهره خان پور :

نظرات

user_image
کیانوش
۱۳۸۹/۰۹/۲۲ - ۱۵:۱۴:۰۸
با درود. به نظر می آید که مصرع نخست بیت دهم باید چنین نوشته شود: ابر ده و دو هفت کدخدای
پاسخ: اگر منظورتان جدانویسی بوده، جدا نوشتیم، اما اگر مقصودتان حذف «شد» است اشتباه می‌کنید، مشکل وزنی دارد.
user_image
کامران
۱۳۹۰/۰۹/۱۳ - ۰۸:۵۵:۰۴
ابر ده و دو هفت کدخدای یعنی چه؟
user_image
رسته
۱۳۹۰/۰۹/۱۴ - ۰۰:۱۲:۲۹
ابر ده و دو، هفت شد کدخداابر = برده و دو = ده + دو = دوازده، منظور دوارده برج فلکی استهفت = هفت کوکب و یا هفت سیاره گردنده است
user_image
جواد
۱۳۹۱/۰۵/۰۸ - ۱۵:۱۱:۲۶
در جواب به حسین عزیز: این نیم بیت در بخش هشتم آمده است.
user_image
م ح ابراهیمی
۱۳۹۱/۰۶/۱۵ - ۰۶:۴۸:۱۸
در "ببالید کوه آبها بر دمید" بیت چهاردهم؛ به نظر "ببالید" با به "ببالین" تغییر یابد
user_image
بهرام مشهور
۱۳۹۱/۱۱/۰۳ - ۰۵:۴۰:۳۹
تمام متن اشعار داستان آفرینش کیهان از انفجار اوّلیه یا بیگ بنگ تا سرد شدن تمام کرات و بترتیب پیدایش آبها و سپس گیاهان و بعد جانداران اوّلیه (جنبنده آمد پدید ) و حتی پیوسته بودن تمام کائنات و کهکشانها ، خیلی عجیب است اینهمه عامل پیش بینی درست ، با هیچ حساب احتمالاتی نمی تواند تصادفی کنار یکدیگر چیده شده باشد !
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۲/۱۱/۳۰ - ۲۰:۳۳:۰۵
همی بر شد آتش فرو ریخت آب......داستان سالهای نخستین عمر زمین است، کوه زایی و پیدایی دریاها و در پی ان اندک اندک زندگی است که رخ می نماید و این شگفت نیست نام اوحکیم توس است و او تنها نیستصدها ایرانی دیگر نامی و گمنام از آن جمله مسکویه که داستان تکامل انواع را به روشنی بیان کرده است دست کم ششصدسال پیش از داروین!!!! تاریخ علم همچون تاریخ عمومی ایران نیاز به بازبینی و باز نویسی دارد.
user_image
محمد***
۱۳۹۲/۱۲/۱۳ - ۲۰:۲۱:۵۰
واقعا حیرت انگیزه!!!!!!فکر کنم داروین هم شاهنامه خون بوده دوستان!!!
user_image
دکتر ترابی
۱۳۹۲/۱۲/۲۳ - ۱۰:۱۳:۰۹
هم میهن گرامی جناب محمد:امید که این شگفت نشان ها !!! از روی ریشخند ننهاده باشیدو خواهش دارم مرا ببخشایید روی سخنم با شما نیست اما ایرانیان خود باخته کم نیستند.
user_image
محمد
۱۳۹۲/۱۲/۲۷ - ۱۰:۲۸:۴۳
با درود خدمت شما جناب دکتر ترابیواقعا باید صراحتا عرض کنم که این سطح دانش و بینش حکیم فردوسی در قرن ها پیش حتی انسان کم دانشی هم چون من حقیر را هم به شگفتی وا می دارد چه برسد به دیگر بزگواران را
user_image
مجید
۱۳۹۴/۰۳/۱۱ - ۰۱:۳۶:۰۱
کلمه "کدخدا" در بیت "ابر ده و... به که بر میگردد؟ ممکن است مقصود آفریدگار باشد که پس از آفرینش هستی بر همه چیز از جمله دوازده برج فلکی و هفت آسمان یا هفت سیاره فرمانروایی می کند ویا نه مقصود زمین است(با توجه به گنبد تیز رو در بیت قبل) که به سبب وجود انسان در آن و با دانشی که در او تعبیه شده فرمانروای اسمانها و بروج فلکی است یا خواهد بود. اگر اشتباه می گویم لطفا دوستان عزیز اصلاح بفرمایند سپاسگزارم.
user_image
مجید
۱۳۹۴/۰۳/۱۱ - ۰۱:۴۷:۳۰
"به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت" را لطفا توضیح دهید.
user_image
الیما
۱۳۹۴/۰۳/۱۳ - ۱۴:۳۰:۰۰
من نخستین بار که این شعر و می خونم و کاملا شگفت زده شدم. به نظرم میشه این شعر و نمادی از پیوند علم و ادب در اشعار پارسی دانست.
user_image
Zari
۱۳۹۴/۰۳/۱۷ - ۰۵:۱۳:۱۲
با سلام در جمله "نپوید چو پیوندگان هر سویی" واژه "پویندگان" درست می باشد که خواهشمند است بررسی و اصلاح فرمایید.
user_image
کیان
۱۳۹۶/۰۷/۰۵ - ۱۳:۰۰:۲۵
اینکه میفرماید زناچیز چیز آفرید,خداوند ازآنچه که ما گمان میکنیم نیستیست هستی را آفریده است.
user_image
مجتبی
۱۳۹۶/۰۷/۰۵ - ۲۲:۱۴:۱۳
در بیت : همی بر شد آتش فرود آمد آبهمی گشت گرد زمین آفتاب ، با توجه به وقوف به دانش و آگاهی فردوسی ، مصراع دوم این بیت نمیتواند از فردوسی باشد. از این رو علمی و منطقی آنست که برای مصراع دوم سروده باشد : « زمین گشت گرد بلند آفتاب » .با سپاس لز توجهتان.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۷/۰۶ - ۰۱:۱۰:۲۹
این نظر بالایی درست است تنها با یک تفاوت که به جای زمین باید زمی نوشته شود که همان زمین است و تناسب آن با همی در آغاز مصرع نخست آشکارهمی بر شد آتش فرو آمد آبزمی گشت گرد بلند آفتاب
user_image
شیما
۱۳۹۶/۰۹/۱۱ - ۰۱:۳۵:۰۵
500 ساله میگن زمین گرده. هنوز کسانی هستن که به گردی زمین باور ندارند
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۱۰/۰۳ - ۰۰:۱۷:۵۹
که یزدان ز ناچیز چیز آفریدبدان تا توانایی آرد پدیدروزگاری درک و لمس این سخن دشوار و دور می نمود. اکنون که می بینیم تنها با یک کلیک که از نظر جرم و ماده راستی ناچیز است حوادث بزرگی در جهان رقم تواند خورد چندان دور و فرازمینی نمی نماید. اگر دو ساحت اصلی وجود آدمی جسم و ذهن را در نظر بگیریم، وقتی در ذهن به دلدار می اندیشیم چه ساز و کاری موجب می شود ضربان قلبمان بالا رود یا اشک شوق در چشمانمان جمع شود یا پاهایمان سست گردد؟ این ذهن کجا و چگونه به جسم متصل می گردد؟ چگونه تنها یک رویا و خیال که ظاهرا ناچیز یا عدم یا هیچ یا غیرمادی است جسم یا ماده را کنترل می کند؟؟ این یکی را بر می خیزاند و آن دگر را می نشاند؟؟ نیست‌وش باشد خیال اندر روانتو جهانی بر خیالی بین روانبر خیالی صلحشان و جنگشانوز خیالی فخرشان و ننگشان
user_image
حسین مشتاقون
۱۳۹۶/۱۲/۱۰ - ۰۰:۰۴:۰۸
ابر ده و دو هفت شد کدخدای گرفتند هر یک سزاوار جایابر= برده و دو = منظور ماه‌های سال میباشدهفت = روزهای هفتهگرفتند هر دو سزاوار جای، می‌تواند روز و شب باشد یا خورشید و ماه
user_image
حسین مشتاقون
۱۳۹۶/۱۲/۱۰ - ۰۰:۰۶:۱۱
زیرا در این شعر فردوسی به آفرینش جهان و چگونگی آن اشاره دارد
user_image
بابک
۱۳۹۷/۰۵/۰۳ - ۱۲:۱۵:۰۱
در برخی نسخ چاپی، در مصرع دوم بیت چهارم جای باد و آب جابجاست که بنظرم با توجه به ترتیب عناصر اربعه باید ابتدا باد و سپس آب باشد .
user_image
علی
۱۳۹۹/۰۴/۱۶ - ۱۳:۵۶:۰۲
دوستانی را شنیدم که داستان آفرینش شاهنامه را ازتفسیر مه بانگی و داروینی به تأویل عرفانی نشسته اند و پر بیراه هم‌نیست. نه اینکه آفریشته شناسی سهروردی اساطیر زردشتی را به روایتی از زال و قاف و سیمرغ می پیوند. و در اساطیر هندو اریایی اوپانیشاد و گیتا ها هم می‌شود مفاهیمی این گونه یافت.دوستان اگر افاضه فرمایند به ارشادسپاسگزار
user_image
علینقیان
۱۳۹۹/۰۹/۱۳ - ۰۲:۳۴:۰۹
پیشنهاد می شود که تمامی ابیات شماره گذاری شوند. وسپس در قسمت توضیحات هر آنچه می آید ذیل شماره همان بیت مربوطه درج گردد.تا خواننده برای مراجعه سریع تر بدان دست یابد.با درود فراوان.
user_image
کسری
۱۳۹۹/۱۱/۰۳ - ۱۲:۳۹:۴۲
استادان ارجمند،سلام.معنی «ابر ده و دو هفت شد ...» رو متوجه نمی‌شم. دو توضیح متفاوت هم خوانندگان نوشته‌ن. معنی درست و دقیق چیه؟سپاسگزارم
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۱۱/۰۴ - ۰۵:۲۹:۳۲
گرامیان کسری و کامرانابر ده و دو هفت شد کدخدایرا با چند تعبیر می توان بیان کردبه گمان منابر ده و دو، هفت شد کدخدایده +دو = دوازده به مانای دوازده ماه سال [برج ] استنماینده ی 30 درجه حرکت خورشید بر دائرةالبروج استو جمع انها 360 درجه نماینده ی دوازده ماه سال خورشیدی ستصاحب اصلی این دوازده ماه، هفت آسمان استکَد را به معنای صاحب و در بر دارنده یا نماینده می توان در نظر داشتمانند کدبانو = صاحب خانه
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۰۱:۴۶:۲۳
سلام دوستانچو دانا توانا بد و دادگر * از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر از ایرا اشتباه هست ازیرا درسته به معنی به همین دلیل
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۲۳:۰۸:۴۱
((ازیرا ))یعنی زیرا یعنی به همین علت
user_image
محمد
۱۳۹۹/۱۱/۲۱ - ۱۷:۳۰:۱۳
بیت فلک ها یک اندر دگر بسته شد .... اشاره به شکل گیری منظومه ها و کهکشانها دارد که حول ستاره یا سیاهچاله واحدی حرکت خود را در طی میلیونها سال اغاز کردند و بصورت امروزی درامدند دو بیت زمین را بلندی نبود .... و ستاره بر او شگفتی نمود .... اشاره به گرد و هموار بودن زمین درابتدای شکل گیری ان و برخورد شهاب سنگ یا خرده سیاره ها تا رسیدن به فرم امروزی ان دارد و همچنین تاریک بودن در ابتدا بدلیل عدم حرکت وضعی که انهم در نتیجه برخورد سیارک ها بوده وگرنه مانند کره ماه دایما یک سمت روز و یک سمت تاریک بودبا چنان دقت بالایی از نجوم و اخترفیزیک صحبت شده که قدر مسلم فردوسی اشراف بر علمی فراتراز تنها شعر و ادب پارسی را بر ما می نماباندبنده در رشته های فیزیک و مهندسی تحصیل کردم و اولین باری که این شعر را دیدم خشکم زد و تاسف خوردم که چرا ایشان را صرفا شاعر معرفی میکنند !!!! ایمان راسخ دارم کل شاهنامه عین واقعیت بوده و ما به ازای تاریخی دارد و سرگذشت زنجیر واری از اولیا و خواص می باشد
user_image
ملکی
۱۳۹۹/۱۱/۲۵ - ۱۵:۱۶:۴۳
که یزدان ز ناچیز چیز آفریدبدان تا توانایی آرد پدیدمن از قانون جاذبه چیز زیادی نمیدونم ولی این بنظرم میتونه عصاره این قضیه باشه. بدان در یک کلام قاطعانه میگه ایمان داشته باش تا توانایی در تو ایجاد بشه.
user_image
حمید
۱۳۹۹/۱۲/۰۶ - ۰۱:۳۲:۱۹
سلام دوست عزیز مجتبی من فکر میکنم منظور حکیم از مصرع دوم بیت اینه که افتاب به دور زمین میگرده و بیت صحیحه
user_image
سورنا
۱۳۹۹/۱۲/۱۲ - ۱۶:۳۰:۱۱
با درود بر تمام ایران دوستان و وطن پرستان.آقا ما داشتیم حاشیه ها رو میخوندیم کف کردیم. چرا انقدر تعصب بیهوده؟؟ چرا انقدر صفر و صد؟ چرا با تفسیر غلط ناخواسته داریم عظمت فردوسی بزرگ رو تخریب میکنیم؟ آقا این به به و چه چه چیه که فردوسی نظریه داروین و گفته یا بینگ بنگ و گفته؟؟؟ طرف اسم خودشم گذاشته دکتر!! آقا واقعیت اینه که علم جهان شناسی فردوسی و بزرگان آن زمان چون ابوعلی سینا و فارابی ، همه در حد همان موقع و پیرو هیئت بطلمیوسی بوده که اعتقاد داشته جهان از 4 عنصر آب و باد و آتش و خاک بوده و زمین مرکز دنیا و خورشید و سیاره ها و ستاره ها هر یک در لایه ای از آسمان بدور زمین میگردند که الان یه بچه 6 ساله هم میدونه این غلطه. حتی نظریات قرآن هم بر پایه هیئت بطلمیوسیه. دیگه این این همه قیل و قال نداره که. بزرگی فردوسی بزرگ و حکمتش در اینا نیست که فیزیک دان باشه یا شیمیدان. در اینه که ایشون با نظمی بسیار زیبا و دلنشین و غرور آمیز بدور از هر تعصب و نژاد پرستی و با کمال احترام حتی با دشمنان؛ و بر پایه خرد گرایی و نه دینی؛ این اثر جاودانه و ملی گرایانه رو خلق کرده که اخلاق و وطن پرستی و خرد گرایی و گرایش به حق و راستی رو به منتهی درجه خودش رسونده. لطفا مانند متدینین متعصب اشتباهاتی که اون زمان نسبت به عقل آدمی درست و معقول بوده رو با بزرگ نمایی و دروغ و ماله کشی جور دیگه تفسیر نکنیم. با تشکر
user_image
مصطفی قباخلو
۱۴۰۰/۰۱/۱۴ - ۲۳:۲۳:۵۸
با سلامدر خصوص گفته سورنا ی عزیز که نوشته(((((((سورنا نوشته:با درود بر تمام ایران دوستان و وطن پرستان.آقا ما داشتیم حاشیه ها رو میخوندیم. )))))))باید بگم شما هم نباید مطلق صحبت کنیاگر فردوسی گفته زندگی از عناصر شروع شده و سیر تکامل که اول گیاه آمد بعد جانور وبعد آخرش جانوران ،انسان به نظرم خیلی علمیه و تبیین کننده تکامل اما بحث اصلی و در مورد قرآن چرا میگید نگاهش با کائنات بطلمیوسی هست. البته نه چون من قرآن رو قبول دارم میگم . به نظرم قرآن کلی و فرازمانی هست.مثلا تو موجود فضایی پیدا کنی یا نه یا افقهای تازه ای تو هستی شناسی و کائنات شناسی و علم خدشه ای بر قرآن در این خصوص نیست(هر چند بنده در خصوص مسائل اجتماعی و تعاملات انسانها و دستورات و احکام قرآن این جزمیت رو ندارم و خود قرآن و سنت الاهی هم نداره ) لذا از شما و دوستان می خواهم اگر مومن به دیدگاهی هستین در درون خودتون اون رو انکار نکنین .با احترام منتظر جوابم.
user_image
میثم ططری
۱۴۰۰/۰۱/۱۹ - ۱۸:۵۳:۴۸
با درود و مهر.جناب سورنا ارجمند گفته اند «حتی نظریات قرآن هم بر پایه هیئت بطلمیوسیه». برگردان گفتۀ ایشان این است که پیامبر (ص) با زبان یونانی آشنا بوده، که این سخن برای هر کسی بسی خنده دار است. همۀ اسناد بر امی بودن او هم سخن اند. بهتر بود ایشان داو خودشان را به اُستوانش می رساند، چنان که گفته می شود «البینه علی المدعی».تا پیش از سده ششم ترسایی، هیچ نپیگی از زبان یونانی به زبان عربی برگردان نشده بود. نخستین بار، نوشته های یونانی را به زبان سریانی برگردانیدند، و در سده های پسین هجری از سریانی به زبان عربی در آمد. این رویداد پس از درگذشت پیامبر (ص) بوده است.ایشان باز مدعی شده اند که در این باره ابوعلی سینا و فارابی پیرو بطلمیوس بوده است! کاش ما را به کتاب های این دو دانشمند بزرگ ارجاع می دادید. بطلمیوس به زمین مرکزی باور داشت، حال آن که بیش ترین شک ها را ابن هیثم در نپیگ «الشکوک علی بطلمیوس» بر دیدگاه های بطلمیوس وارد کرده است. ابن سینا هم دورۀ ایشان بود. علی بن عمر کاتبی، ابوالفرج و قطب الدین شیرازی بر انگاشتۀ زمین مرکزی خُرده وارد کرده اند، چنان که زمینه ساز کوپرنیکی گردید.نوشته اند: «شکیاتی که در این آثار عربی بیان شد بی حاصل نبود. اینها همراه با انتقاد مداوم از اخترشناسی بطلمیوسی ... به زمینه سازی اصلاح کوپرنیکی در سال 1543 کمک کرد.»(مقدمه بر تاریخ علم، پوشینه 3، رویه 832، جُرج سارتن، ترجمه ی صدری افشار، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ تهران: 1389)این گونه نبوده است که دانشمندان مسلمان سخنان یونانیان را بی چون و چرا بپذیرند. ابوسعید احمد بن عبدالجلیل سِجزِی از حرکت زمین دفاع کرد و ستاره سنجی (= اسطرلاب) ساخت که برپایه چرخش زمین کار می کرد. نپیگ «لأعلاق ‌النفیسه» نوشته ی ابن رسته اصفهانی، 700 سال پیش از کوپرنیک، نظریه های دانشمندان مسلمان ایرانی را گرد آورده است که برخی از آنان بر یک یا دو حرکت وضعی و انتقالی زمین باورمند بوده اند. این نپیگ با ترگمان جناب حسین قره چانلو از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده است. در برگ 33 آن آمده است: «گردشی که از ستارگان به نظر می رسد، در واقع حرکت زمین است، نه فلک خورشید».ابوریحان بیرونی در این باره فرمودن: «رد نظریه سجزی کار ساده ای نیست»(قانون مسعودی، به کوشش عبدالکریم الجندی، بیروت، 2002 میلادی، جلد دوم، فصل ششم، برگ 148)در جای دیگری از فرمایشاتشان گفته اند: «...خرد گرایی و نه دینی...». چه این که اهمیت خرد در شاهنامه را رد نمی کنم؛ اما جستار دین در جای جای شاهنامه موج می زند و این بر هیچ شاهنامه پژوه و شاهنامه شناسی پوشیده نیست.ترا دانش و دین رهاند درست / در رستگاری ببایدت جستوگر دل نخواهی که باشد نژند / نخواهی که دایم بوی مستمندبه گفتار پیغمبرت راه جوی / دل از تیرگی ها بدین آب شوی***گرت زین بد آید گناه منست / چنین است و این دین و راه منست***همش داد و هم دین و هم فرهی / همش تاج و هم تخت شاهنشهی***که فرزند گر سر بپیچید ز دین / پدر را بدو مهر افزون ز کین***همم دین و هم فرهٔ ایزدیست / همم بخت نیکی و هم بخردیست***همه دست بر روی گریان زنیم / همه داستانها ز یزدان زنیمکزو تاج و تختست ازویم سپاه / ازویم سپاس و بدویم پناهبراه فریدون فرخ رویم / نیامان کهن بود گر ما نویمهر آنکس که در هفت کشور زمین / بگردد ز راه و بتابد ز دیننمایندهٔ رنج درویش را / زبون داشتن مردم خویش رابرافراختن سر به بیشی و گنج / به رنجور مردم نماینده رنجهمه نزد من سر به سر کافرند / وز آهرمن بدکنش بدترندهر آن کس که او جز برین دین بود / ز یزدان و از منش نفرین بود***نگر تا نتابی ز دین خدای / که دین خدای آورد پاک رای***اگر دادگر باشی و پاک دین / ز هر کس نیابی به جز آفرین***خرد را و دین را رهی دیگرست / سخن های نیکو به بند اندرستزیاد هست، که من به همین بسنده می کنم. به ضحاک گوید «ناپاک دین»، یعنی کافر و بی دین.به فرجام آمد این پیام به یاری دادار اورمزد.بدرود.
user_image
میثم ططری
۱۴۰۰/۰۱/۲۰ - ۰۷:۲۴:۳۲
یک ویرایش برای پیام پیشین:مقدمه بر تاریخ علم، پوشینه 2 می باشد که به اشتباه 3 نوشته ام.
user_image
MatinRGI
۱۴۰۰/۰۱/۲۲ - ۰۸:۴۹:۳۱
درودپس از بیت وزان پس چو جنبده آمد پدیدهمه رستنی زیر خویش آوریدباید بر بنمایه(سند) شاهنامه فلورانس که دقیق ترین گواه برای این بخش از شاهنامه است باید بیت زیر بیایدز کان بعد از آن گوهر آمد پدید از آن سان که داد آفرید پروریدبیک(ولی) چون در اینجا از یک کدواژه تازی(بعد) بهره برده شده است و در شاهنامه لندن(گواه دیگر پس از فلورانس) هم من چنین چیزی ندیده ام این بیت الحاقی گرفته میشود در شاهناخه جلال خالقی مطلق هم این بیت به حاشیه رفته است و به درستی هم در گنجور گذاشته نشده است اگرچه من آن کتاب خالقی مطلق را هم دقیق نمی دانم!ولی پس از بیت وزان پس چو جنبده آمد پدید...بر پایه شاهنامه فلورانس باید بیتسرش زیر نامد بسان درختنگه کرد باید بدین کار سختاین بیت هیچ کاستی و الحاقی ندارد و باید در گنجور آورده میشد در شاهنامه جلالی مطلق هم وجود داردشاید به سبب آن فایل شنیداری از شاهنامه آن بیت را برداشته باشید ولی درست نیست که در نوشتار شاهنامه دست برده شود با سپاس یک بیت بالایی که گفتم بیفزایید نگاره شاهنامه خالقی مطلق رو هم در گنجینه گنجور گذاشته ام
user_image
حمیدرضا
۱۴۰۰/۰۱/۲۲ - ۱۰:۴۶:۰۷
@mrgمتن گنجور مطابق چاپ مسکو است که تصویر آن ذیل شعر در دسترس است. ابیات بعدی بیتی که فرمودید با تصویر نسخه چاپی همسان است.
user_image
MatinRGI
۱۴۰۰/۰۲/۰۲ - ۱۲:۲۴:۱۰
گرامیشاهنامه چاپ مسکو دقیق نیست کاستی های بسیااااار دارد این چاپ بر پایه شاهنامه فلورانس نیست آن بیتی که هم گفتید در این چاپ مسکو یافت نمیشوددر زمان نوشتن چاپ مسکو شاهنامه فلورانس یافت نشده بود چاپ مسکو تنها رونویسی از دستنویس های دگرسان شاهنامه هست به هیچ روی استوار(معتبر) نیست روش نوشتن آن هم نه انتقادی بوده است نه پژوهشیدر زیر این بخش از گنجور در نگاره(عکس) چاپ مسکو آن بیت نیست در یکی دیگر از نگاره ها وجود دارد ولی در نوشتار گنجور دیده نمیشود بهتر است گذاشته شود سپاس از شما بدرود
user_image
manoch redparrot.۳۲@gmail.com
۱۴۰۰/۰۷/۰۲ - ۰۷:۰۷:۵۹
در او ده و دو.... ابر ده بی معنی است و احتمالا د در حاشیه ورق پاک یا ناخوانا شده بوده است
user_image
غلامرضا نوروزی گرجی
۱۴۰۱/۰۶/۱۵ - ۰۶:۴۸:۱۲
خدمت دوستان عزیز سلام و عرض ادب ،خدمت اقای سورنا عرض میکنم شکی نیست حکیم فردوسی فخر ایران زمین است فردوسی عزیز دیندار بود خداوند راقبول داشت که در اولین بیت اورده است پیامبر وامامان را هم قبول داشت که در اشعارش اورده که فرموده:مترسان مرا قدرتم ایزدیست       که هفتاد سالم مرا بنده گیست    نترسم که دارم زروشن دلی     به دل مهر جان نبی و علی     به نام نبی وعلی گفته ام     گهرهای معنی بسی سفته ام، درضمن قران سخن خداوند است وخداوند خالق بطلمیوس وهر چه در هستی است میباشد وعلم خالق (خداوند)بر هرچه مخلوق است احاطه دارد پس علمی که در قران کریم است از خداوند است نه از بشری ۰ متشکرم
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۰۷/۳۰ - ۱۱:۳۵:۱۳
اگر بخواهید رازهای شاهنامه را متوجه شوید، اکر بخواهید کُنهِ مطالب شاهنامه را دریابید، بایستی به نظریه بطلمیوسیِ   زمین محوری معتقد باشید.‌ زمین ثابت که خورشید و سایر سیارات به دورِ آن می چرخند. اعتقاد زمینِ گرد و نه کره هم از اعتقادات اولیه و فتح البابِ رسیدن و دریافت حقایقِ شاهنامه است.  در ادامه ِ جفت سروده یِ قبلی باید گفت، اکنون آذرخشی که خاکِ تیره را روشن کرده بود باید دوباره به آسمان بازگردد، در آفرینش بع جای هر درِ ورود، یک دربِ خروج، نهاده می شود، آذر از تاجِ آسمان، راهِ خویش را به زمین می یابد و به خاکِ تیره یِ مرکز، روشنی می بخشد. آذر، جان است، روان است، می بایست روان گردد تا زندگی ببخشد، پس دوباره راهِ خویش را با تاجِ گنبدِ آفرینش می یابد. در این میان کالبدِ من و شما، خانه یِ آذرِ آسمانیست که آذر، در این کالبد ها  آسایش می یابد و پس از مرگ ما دوباره روان می شود. اگر راهِ آذر را در پیش بگیریم، کالبدِ خویش را به همراهِ آذر، مانندِ کیخسرو به تاجِ گنبد می رسانیم و اگر در این راه، به دامِ گورِ زمین افتادیم، خردمند بمیریم که جان(آذر) دوباره جفتِ وفادارِ خویش، خِرد را پیدا می کند و تا هنگامی که آذر از تاج به زمین و از زمین به تاج پوینده باشد، خورشید (درخشنده ترین گوهرِ آسمانِ سوم) بر گردِ جهان، خواهد گشت. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۱۳ - ۰۶:۵۴:۱۶
ستایش می کنم کردگار را که جان و خرد آفرید. شرحِ جفت نخست: در گام نخست باید آهنگری بدانیم تا اندکی از رموزِ کیمیاگر بزرگ آگاه شویم. بدونِ خاک آهنگین و آتش و آب و باد ،نمی توان کیمیا کرد، چهار چیز برای کیمیایِ آفرینش که با آهنگری آغاز می گردد در دسترس است و این چهاررا می توان با چشم دید و برای جستن آنها نیازی به رنج بردن نیست. لیکن راز هَنگ ( وَزن و اندازه ) است که ستون هایِ نادیدنی می سازد و از خارسانِ سیاه و پست ، شارسانِ بلند ، با گنبدهای آذرین می سازد . راز آفرینش آن است که چگونه هَنگِ ( وزن و اندازه ) آهنِ سنگین ، میان هوا استوار بایستد. آهنگرِ شاهنامه را همچون آهنگرانِ نعل و چکش نبینید . آهنگر شاهنامه ، آهنگِ آهن و هَنگ می داند و برای نشان دادنِ هنر خویش همگان را به تماشا راهنمایی می کند ، زیرا سراسر داد است و راستی.چو دانا ، توانا بُد و دادگَراَزیرا نکرد ایچ پنهان هُنَر برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۱۳ - ۰۶:۵۸:۱۱
واژه ی سرای سپنج را در شاهنامه بسیار شنیدید این واژه دربرگیرنده یِ همه ی جهانیست که در آن زندگی می کنیم سرای ( خانه ) دنیاییست که هم اکنون در آن روزگار می گذرانیم و سپنج واژه ای دو بخشی و از ریشه ی شماره های سه و پنج است.خانه ی سه و پنجدر شاهنامه ، بهرام گور برای یافتنِ سپنج به خانه ی براهامِ جهود ( ابراهیم یهودی ) رفت . بهرام نخست کردارِ براهام را از پیشکار ها با گوش های خود شنید مانند هر شاهِ خردمندی تا با چشمان خویش ندید ، باور نکرد و خود به خانه یِ جهود رفت. آنگاه که سپنج یافت  ، به کاخ برگشت و آنگاه فرمانِ چشم را به زبان جاری کرد .سه همیشه در جهان ، سه نگهبان خرد است و بدانید در واژه ی سِپنج نیز ، سه نشانه ی گوش و چشم و زبان که با این سه می توان به پنج گوهر رسید . پنج گوهر در درفش کاویان پیداست .یک گوهر در مرکز و چهار گوهر بر گِرد آن درحال چرخش .آفرینش نیز اینگونه است . برای آفرینش می بایست با یاری جستن از سه نگهبانِ خِرَد ، چهار سرمایه یِ جهان ( خاک ، آتش ، آب ، باد ) را آنچنان هَمگِن کرد که گوهرِ پنجم از مرکزِ آن ، زاده شود . راز آفرینش رازِ سرای سپنج است.  برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۱۳ - ۰۷:۰۳:۰۶
ز آغاز باید که دانی درست سَرِ مایه یِ گوهَران اَز نَخُست( برای دانستن هر رازی در آفرینش و کیمیا ، باید در میان گوهران ، به دنبالِ سَرِ گوهَر گشت ، زیرا سَر ، همیشه مهتر است )چلیپا ( امروزه می گویند انگشت نما ) اینجاست که تا مهترِ مهتران نباشَد هیچ گوهری به چیز ( هست ) نمی رسد و ناچیز یا نیست می ماند دگرگونیِ میانشان اینگونه است که در هست توانایی نهفته و در نیست ناتوانی و آفریدنِ توانایی ، آفریدنِ جان است و مرگ در ناتوانیست۲- که یَزدان( آفریدگار ) زِ ناچیز ، چیز آفرید بدان تا توانایی آمد پدید پس بدانید راز آفرینش رازِ چگونگیِ ساختنِ جان ، از میان چهار بی جان ( خاک ، آتش ، آب ، باد ) با یاری سه نگهبان ( گوش و چشم و زبان ) است. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۰۹:۴۶:۱۰
به عقیده من فردوسی کل آفرینش را، آفرینش جانِ کوچک( آذرخش) و جانِ بزرگ، جانِ آدمی می داند و هر چیزی که بی جان باشد را ناچیز می شمارد. یزدان ز ناچیز، چیز آفرید یعنی از چهار گوهرِ بی جانِ آب، باد، آتش و خاک، جان را خلق نمود و بدان وسیله توانایی و جنب و جوش آفریده شد.  برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۰:۰۰:۳۸
منظور از چهار گوهر(آب، باد، خاک و آتش) هست و در شاهنامه می خوانیم چون خداوند توانا و دادگر بود، هنرِآفرینش را از بنده پنهان نکرد و بنده را توانا بر آفریدن نمود. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۰:۰۲:۰۰
منظور از آتشِ بر شده، آتش با حرارت بالاست که در میانش آب و باد تشکیل شده بر روی خاک. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۰:۰۵:۵۸
ابتدا آتش با جنبش و دمیدن بر پا می شود و پس از آن خاک پدیدار می شود و آنگاه وقتی این خاک به آرامی سرد شدهمراه با سرد شدن تری و نمی به آن افزوده می شود. در شاهنامه بگردید ببینید در کجا شباهت هایی این چنینی میبینید، هر کجا شباهتی یافتید، بدانید رازی از رزاهای این کیمیا است. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۰:۰۸:۴۱
به شرحِ بیتِ قبل مراجعه شود. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۰:۱۱:۱۱
در خصوصِ این جفت سروده باید گفت که راهِ آفرینش و رشد و گردن برافراختگی، در درست قرار گرفتنِ هر گوهرِ در جایگاهِ خویش است.  برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۰:۲۰:۰۷
راز های آفرینش، بسیار گران بها هستند، زیرا مهتر و کهتر را در آسمان نشان می دهند. ابتدا یک گنبد چرخان وجود دارد( برای درک بهر این موضوع باید بدانیم که خورشید و سایر ستاره ها در آسمان به دورِ زمین می چرخند و این را می توانید با رصدِ این ستاره ها در طیِ ساعت های شب و در روزهای متوالی رویت کنید(و اینست معنیِ خرد، تا که چیزی را خود ندیدید باور نکنید و فریب نخورید، فریب ناسا در این مورد از همه آشکار تر است.)) همه ی ستاره ها به دورِ زمین و حولِ ستاره یِ پردیس می چرخند، ستاره پردیس را پرگارِ آسمان بدانید.از بین این ستاره ها 12 صورت ِ فلکی به گنبد وصل هستند و چسبیده به آن ولی 7 سیاره جدا و هر کردام در مدارهای جداگانه در حالِ چرخشند. (7 سیاره یا 7 ستاره ی کدخدا، ماه، خورشید، ناهید، تیر(عطارد)، بهرام، مشتری و زحل) این دوازده صورتِ فلکی مهتر هستند بر 7 تا ستاره.  تمامیِ این دوازده بخشِ آسمان و 7 ستاره بزرگ هر کدام می بایست در جایگاهِ خویش بنشینند تا آفرینش گوهر پنجم روی دهد. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۰/۲۹ - ۱۱:۲۴:۰۷
منظور از داد و دو ، دوازده صورت فلکی است که به ترتیب ذکر می کنم، بره، گاو، دو پیکر، خرچنگ، شیر، خوشه، ترازو، عقرب، کمان، بزغاله، آب ریز و ماهی و منظور از 7 تا، هفت ستاره ماه، ناهید، خورشید، بهرام، مریخ، مشتری و زحل هستند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1  
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۳۵:۳۳
در شکلِ جایگذاریِ دوازده برج و هفت کدخدا، هم بخشایش میبنید و هم داد( عدالت)، لیکن بخشش هماره به سزاوارِ بخشش می رسد. بخشش دوازده و هفت، دانایی است. با این بخشش است که داننده می توان شد و تنها آنان که سزاوارِ دانا شدن هستند از این بخشش کردگار خلعت می گیرند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۴۳:۵۶
هر آسمان را یک لایه بدانید از گنبدی هفت لایه که بسته شدنِ آن ها، شتابِ باد و گردی از جنسِ همان کد خداست. چرخِ نخست، ماه است. ماه کمترین شتاب در میانِ گوی های هفت لایه یِ گنبد را دارد. فردوسی در شاهنامه گوشزد می کند که راهی از آسمان برای خارج شدن نیست. اگر گروهی با خیالِ آن که می توان با پرواز از این بادافره گذشت و در تکاپو برای گذر از آن باشند، سرنوشتی مانندِ کیکاووس خواهند داشت که ناچار در بالایِ چین، سویِ زمین بازگشت و در آمل به زمین خورد. فردوسی راهِ گذر ای این بادافره را، راهِ کیخسرو می داند و می گوید، درگاهِ رویِ زمین برای افرادی مانندِ کیخسرو گشوده می شود. همچنین پیوستگی و پیوندی میانِ این هفت آسمان است که پیشتر خواندیم همان رازِ جفت ها هستند، و شماره ی هفت، این پیوستگی میانِ آنان است، که موجبِ جنبش و جوششِ جان در درونِ آن می شود.  برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۴۵:۲۶
پس از روان شدنِ آذرخش و آفرینش و گنبد و گوی ها(ستاره ها) و خاکِ پر آذر و فرود آمدنِ آب، دریا و کوه و شدت با پیوندِ میانِ جفت ها(در این جهان همه جفت هستند و ایزد یکیست) و چرخش ِ گوی هایِ نیرومندِ آسمان، به وجود می آیند و این چرخه موجبِ زاییده شدنِ یکی از گرانبها ترینِ نژاد از جانداران، که همان رُستنی هاست می شود. سرنوشتِ رُستنی ها (گیاهان) به خِرَدِ نژاد های پوینده(مردم و حیوانات) پیوند خورده است. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۴۶:۰۸
کوه ها به وجود آمدند و آب ها جوشش کردند و گیاهان رشد نمودند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۴۹:۲۸
این سروده و جفت سروده ی بعدی، برای دانستنِ رازی از رازهای آفرینش بسیار ارزشمند هستند. خاکِ تیره بهترین خاک در کیمیاگری است، در شاهنامه تمامیِ خاک های ارزشمندِ جهان و مکانِِ جفتِ آنان آمده است. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۶:۳۷:۴۲
به یاد داشته باشید خاکِ روشن، میوه یِ کیمیایِ آفرینش است، پس هر کجا نامِ دستانِ زند را شنیدید، بدانید رازِ روشنایی و فروغ بخشیدن به خاک و سپید کردنِ آن، با فروغِ آذرخش است.  برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۶:۵۷:۲۶
درخت همیشه مهترِ گیاهان است. (در شاهنامه مهتر شناسی بسیار اهیمت دارد)، و گیاه، مهترِ خاک. در داستان های شاهنامه، هر کجا گیاه، جایِ درخت را می گیرد شما بدانید که کهتری، جایِ مهتری را گرفته است. در کیمیایِ آفرینش نخست خاک بالنده می شود و کوه و چشمه به دنیا می آید، سپس گیاه و درخت پدید می آید. نکته یِ بسیار مهم اینست که درختِ برومد چون شد بلند گر ایدون که آید بر او بر گزند هنگامی که درختی بالنده شود و سرش مهترِ خاک گردد در این زمان اگر بلا و گزندی به وی برسد، شود برگ پژمرده و بیخ سست سرش سوی پستی گراید نخست اگر سرِ شاخِ درخت رو به خاک رفت بدانید در راهِ مرگ است، خاک هم پروراننده است و هم گورِ درخت و گیاه. از بینِ درختان تنها درختِ سرو است که شاخه هایش به زیر نمی آید و نیاکانِ ما درختِ سرو را مهترِ درختان می دانستند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۶:۵۸:۲۵
درختان و گیاهان، چاره ای جز رشد و نمو ندارند و اینها به مانندِ حیوانات و مردم توانا بر حرکت نیستند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۷:۰۰:۰۳
پس از آفرینشِ گیاه، بستر برای آفرینش پوینده(حیوانات و مردم) فراهم می شود. پوینده همیشه بر گیاه مهتر است و سر رَستنی زیرِ پایِ پوینده و کهترِ اوست. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۷:۰۱:۳۴
پویندگان(نخست دَد و دام هستند)، می خورند و می خوابند و به دنبالِ آرامشند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۷:۰۲:۴۴
این پویندگان (دَد و دام) چون زبان برای گفتار ندارند، نمیتوانند جویایِ خرد باشند.  برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۷:۰۴:۳۵
بندگی، کردارِ مهترانِ خردمند است، دَد و دام چون خرد ندارند و نیک و بد را از هم تمییز نمی دهند، خدا نیز از آنها بندگی نمی خواهد. برداشتِ آزاد از نقل از کانالِ تلگرامیِ dadodehesh
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۷:۰۹:۴۴
فشرده ی گفتار از هنر آفرینش بسترِ جهان به پایان و این هنریست که هر خداوندِ جان و خردی ، می تواند به شکل کوچکتر در همین جهان ، مانند آن را بسازد . درفش کاویان ، ماننده یِ آفرینش جهان است . گِرد و گنبدی و در حال چرخش و درخشندگی . درفشی که روی سر شاه جای دارد و شاه مهترِ و خداوندِ نژاد مردم . لیکن راز های پنهان و آشکارِ این آفرینشِ کوچک ( درفش کاویان ) را ، تنها خردمندان می فهمند . خردمندان همان پاکانند زیرا اگر کسی دانا باشددست به سوی بدی دراز نمی کند .همان گونه که دانایی اندازه و کم و بیش دارد ، پاکی نیز اندازه و کم و بیش دارد . شاهنامه می گوید که شاه ، همیشه دانا و خردمند و پاک نیست ، لیکن همیشه داناترین و پاکترین و خردمندترین است چنین است ، فَرجامِ کارِ جهان نَداند کسی آشکار و نهان همیشه رازهایِ سر به مهری هست که کسی نخواهد توانست به آن دست پیدا کند، این رازها برایِ آن سر به مهر می مانند تا مبادا مهترِ مهتران ، شاه شاهان ، مانند جمشید بر آفریدگار گستاخ گردد و خود را آفریدگار بزرگ بداند.برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۷:۱۱:۱۰
فرجام و پایانِ آفرینش این است و با همه یِ دانشی که داریم، فقط کردگار است که آشکار و نهان را میداند. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۸ - ۰۳:۵۳:۳۲
22- نه گویا زبان و نه جویا خرد - ز خاک و ز خاشاک تن پرورد نداند بد و نیک فرجام کار - نخواهد از او بندگی کردگار چو دانا توانا بد و دادگر - از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر چنین است فرجام کار جهان - نداند کسی آشکار و نهان  *** [علامه سید محمد حسین طباطبایی] به خون خود آغشته و رفته اند - چه گلهای رنگین به جوبارها [یزدانپناه عسکری] اقتدار تعیین کنندۀ فرجام کار افرد می باشد
user_image
مهدی خورسندی
۱۴۰۲/۰۳/۱۹ - ۱۴:۲۴:۱۱
این دیدگاه ایرانیان است نسبت به آفرینش که آفرینش گیتی از "ناچیز" آغاز می شود که همان ماده نخستین جهان است چنانکه پیر توس فردوسی بزرگ فرماید: که یزدان ز ناچیز چیز آفرید بدان تا توانایی آرد پدید و از این ماده توانایی یا به زبان امروزی انرژی زاده شد! به گمان بنده ناچیز همان ماده چگال و آغازین جهان است و چیز همان ماده و توانایی همان است که امروز انرژی خوانندش!  +دو نکته پیرامون سخن پیر توس: ۱- آفرینش از نگاه ایرانیان از عدم و نیستی آفریده نشده و نیاز به یک ماده آغازین داشته که همان ناچیز است ۲-در این بیت آشکارا ماده و انرژی همپیوند با هم است و از ماده انرژی زاده می شود! و این همان قانون آلبرت انیشتین است که ماده و انرژی را به هم پیوند داد: E=mc^2!!! از نگاه عرفان و فلسفه ایرانی نیز از عدم چیزی آفریده نمی شود چنانکه شیخ شبستری گفت: عدم موجود گردد این محال است وجود از ذات هستی لایزال است سپس آفرینش چهار آخشیج یا عنصر بنیادین جهان است: سرمایهٔ گوهران این چهار برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار و سپس نوبت به آسمان می رسد: پدید آمد این گنبد تیزرو شگفتی نمایندهٔ نو به نو و پس از اینها زمین، گیاه، جانوران و در آخر آدمی: چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ زمین شد به کردار روشن چراغ گیا رست با چند گونه درخت به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت وزان پس چو جنبنده آمد پدید همه رستنی زیر خویش آورید چو زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید دو بیت زیر نیز شگفت است!!! : سرش راست بر شد چو سرو بلند به گفتار خوب و خرد کاربند پذیرندهٔ هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد سرش راست بر شد (انسان راست قامت!) خرد کاربند و پذیرنده هوش: انسان خردمند! اشاره به دو گونه انسان و فرگشت آنها و همچنین اشاره به آنکه پیش از این سرش راست نبود و حیوان بود، میمون و شامپانزه!
user_image
محمود لطفی
۱۴۰۳/۰۶/۱۰ - ۰۶:۲۷:۳۶
عدم موجود گردد این محال است.......وجود از روی هستی لایزال است. که یزدان ز ناچیز چیز آفرید. مقصود از کلمه ناچیز  یعنی کم ارزش  نه اینکه از هیچی معنی بشه. (و ماشما را از آبی بی ارزش و ناچیز افریدیم.)و اینکه از بی ارزش و ناچیز  بشه خلق کرد هنر محسوب میشه.وگرنه نشون دادن گوهر (عنصر باارزش) که دیگه هنر نیست. جهانی از عدم خنده داره.و غیر قابل فهم و درک.و فک میکنم عظمت آفریدگار زیرسوال میره که مثل شعبده بازها از تو کلاهش یدفه خرگوش دربیاره.                           (خرد بهتر از هر چه ایزد بداد........ستایش خرد را به از راه داد)