فردوسی

فردوسی

بخش ۲۶

۱

به نرسی چنین گفت یک روز شاه

کز ایدر برو با نگین و کلاه

۲

خراسان ترا دادم آباد کن

دل زیردستان به ما شاد کن

۳

نگر تا نباشی به جز دادگر

میاویز چنگ اندرین رهگذر

۴

پدر کرد بیداد و پیچد ازان

چو مردی برهنه ز باد خزان

۵

بفرمود تا خلعتش ساختند

گرانمایه گنجی بپرداختند

۶

بدو گفت یزدان پناه تو باد

سر تخت خورشید گاه تو باد

۷

به رفتن دو هفته درنگ آمدش

تن‌آسان خراسان به چنگ آمدش

۸

چو نرسی بشد هفته‌ای برگذشت

دل شاه ز اندیشه پردخته گشت

۹

بفرمود تا موبد موبدان

برفت و بیاورد چندی ردان

۱۰

بدو گفت شد کار قیصر دراز

رسولش همی دیر یابد جواز

۱۱

چه مردست و اندر خرد تا کجاست

که دارد روان از خرد پشت راست

۱۲

بدو گفت موبد انوشه بدی

جهاندار و با فره ایزدی

۱۳

یکی مرد پیرست با رای و شرم

سخن گفتنش چرب و آواز نرم

۱۴

کسی کش فلاطون به دست اوستاد

خردمند و بادانش و بانژاد

۱۵

یکی برمنش بود کامد ز روم

کنون خیره گشت اندرین مرز و بوم

۱۶

بپژمرد چون لاله در ماه دی

تنش خشک و رخساره همرنگ نی

۱۷

همه کهترانش به کردار میش

که روز شکارش سگ آید به پیش

۱۸

به کندی و تندی بما ننگرید

وزین مرز کس را به کس نشمرید

۱۹

به موبد چنین گفت بهرام گور

که یزدان دهد فر و دیهیم و زور

۲۰

مرا گر جهاندار پیروز کرد

شب تیره بر بخت من روز کرد

۲۱

یکی قیصر روم و قیصر نژاد

فریدون ورا تاج بر سر نهاد

۲۲

بزرگست وز سلم دارد نژاد

ز شاهان فزون‌تر به رسم و به داد

۲۳

کنون مردمی کرد و فرزانگی

چو خاقان نیامد به دیوانگی

۲۴

ورا پیش خوانیم هنگام بار

سخن تا چه گوید که آید به کار

۲۵

وزان پس به خوبی فرستمش باز

ز مردم نیم در جهان بی‌نیاز

۲۶

یکی رزم جوید سپاه آورد

دگر بزم و زرین کلاه آورد

۲۷

مرا ارج ایشان بباید شناخت

بزرگ آنک با نامداران بساخت

۲۸

برو آفرین کرد موبد به مهر

که شادان بدی تا بگردد سپهر

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 2490

نظرات