فردوسی

فردوسی

بخش ۲

۱

ز بلبل شنیدم یکی داستان

که برخواند از گفتهٔ باستان

۲

که چون مست باز آمد اسفندیار

دژم گشته از خانهٔ شهریار

۳

کتایون قیصر که بد مادرش

گرفته شب و روز اندر برش

۴

چو از خواب بیدار شد تیره شب

یکی جام می خواست و بگشاد لب

۵

چنین گفت با مادر اسفندیار

که با من همی بد کند شهریار

۶

مرا گفت چون کین لهراسپ شاه

بخواهی به مردی ز ارجاسپ شاه

۷

همان خواهران را بیاری ز بند

کنی نام ما را به گیتی بلند

۸

جهان از بدان پاک بی‌خو کنی

بکوشی و آرایشی نو کنی

۹

همه پادشاهی و لشکر تراست

همان گنج با تخت و افسر تراست

۱۰

کنون چون برآرد سپهر آفتاب

سر شاه بیدار گردد ز خواب

۱۱

بگویم پدر را سخنها که گفت

ندارد ز من راستیها نهفت

۱۲

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر

به یزدان که بر پای دارد سپهر

۱۳

که بی‌کام او تاج بر سر نهم

همه کشور ایرانیان را دهم

۱۴

ترا بانوی شهر ایران کنم

به زور و به دل جنگ شیران کنم

۱۵

غمی شد ز گفتار او مادرش

همه پرنیان خار شد بر برش

۱۶

بدانست کان تاج و تخت و کلاه

نبخشد ورا نامبردار شاه

۱۷

بدو گفت کای رنج دیده پسر

ز گیتی چه جوید دل تاجور

۱۸

مگر گنج و فرمان و رای و سپاه

تو داری برین بر فزونی مخواه

۱۹

یکی تاج دارد پدر بر پسر

تو داری دگر لشکر و بوم و بر

۲۰

چو او بگذرد تاج و تختش تراست

بزرگی و شاهی و بختش تراست

۲۱

چه نیکوتر از نره شیر ژیان

به پیش پدر بر کمر بر میان

۲۲

چنین گفت با مادر اسفندیار

که نیکو زد این داستان هوشیار

۲۳

که پیش زنان راز هرگز مگوی

چو گویی سخن بازیابی بکوی

۲۴

مکن هیچ کاری به فرمان زن

که هرگز نبینی زنی رای زن

۲۵

پر از شرم و تشویر شد مادرش

ز گفته پشیمانی آمد برش

۲۶

بشد پیش گشتاسپ اسفندیار

همی بود با رامش و میگسار

۲۷

دو روز و دو شب بادهٔ خام خورد

بر ماهرویش دل آرام کرد

۲۸

سیم روز گشتاسپ آگاه شد

که فرزند جویندهٔ گاه شد

۲۹

همی در دل اندیشه بفزایدش

همی تاج و تخت آرزو آیدش

۳۰

بخواند آن زمان شاه جاماسپ را

همان فال گویان لهراسپ را

۳۱

برفتند با زیجها برکنار

بپرسید شاه از گو اسفندیار

۳۲

که او را بود زندگانی دراز

نشیند به شادی و آرام و ناز

۳۳

به سر بر نهد تاج شاهنشهی

برو پای دارد بهی و مهی

۳۴

چو بشنید دانای ایران سخن

نگه کرد آن زیجهای کهن

۳۵

ز دانش بروها پر از تاب کرد

ز تیمار مژگان پر از آب کرد

۳۶

همی گفت بد روز و بد اخترم

ببارید آتش همی بر سرم

۳۷

مرا کاشکی پیش فرخ زریر

زمانه فگندی به چنگال شیر

۳۸

وگر خود نکشتی پدر مر مرا

نگشتی به جاماسپ بداخترا

۳۹

ورا هم ندیدی به خاک اندرون

بران سان فگنده پیش پر ز خون

۴۰

چو اسفندیاری که از چنگ اوی

بدرد دل شیر ز آهنگ اوی

۴۱

ز دشمن جهان سربسر پاک کرد

به رزم اندرون نیستش هم نبرد

۴۲

جهان از بداندیش بی‌بیم کرد

تن اژدها را به دو نیم کرد

۴۳

ازاین پس غم او بباید کشید

بسی شور و تلخی بباید چشید

۴۴

بدو گفت شاه ای پسندیده مرد

سخن گوی وز راه دانش مگرد

۴۵

هلا زود بشتاب و با من بگوی

کزین پرسشم تلخی آمد به روی

۴۶

گر او چون زریر سپهبد بود

مرا زیستن زین سپس بد بود

۴۷

ورا در جهان هوش بر دست کیست

کزان درد ما را بباید گریست

۴۸

بدو گفت جاماسپ کای شهریار

تواین روز را خوار مایه مدار

۴۹

ورا هوش در زاولستان بود

به دست تهم پور دستان بود

۵۰

به جاماسپ گفت آنگهی شهریار

به من بر بگردد بد روزگار؟

۵۱

که گر من سر تاج شاهنشهی

سپارم بدو تاج و تخت مهی

۵۲

نبیند بر و بوم زاولستان

نداند کس او را به کاولستان

۵۳

شود ایمن از گردش روزگار؟

بود اختر نیکش آموزگار؟

۵۴

چنین داد پاسخ ستاره شمر

که بر چرخ گردان نیابد گذر

۵۵

ازین بر شده تیز چنگ اژدها

به مردی و دانش که آمد رها

۵۶

بباشد همه بودنی بی‌گمان

نجستست ازو مرد دانا زمان

۵۷

دل شاه زان در پراندیشه شد

سرش را غم و درد هم پیشه شد

۵۸

بد اندیشه و گردش روزگار

همی بر بدی بودش آموزگار

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 1876

نظرات

user_image
رهام
۱۳۹۲/۰۲/۲۰ - ۰۲:۲۵:۱۴
زیج همان عربیده زیگ است که گویا یک جدول بوده برای محاسبات نجومی و در پی آن طالع بینی!
user_image
بهاره
۱۳۹۲/۱۱/۰۴ - ۰۴:۰۴:۴۲
کتایون قیصر که بد مادرش گرفته شب تیره اندر برش
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۵ - ۰۵:۰۸:۱۰
سلامبیت چهارم ابهام داردمی توان فاعل مصراع اول بیت چهرم را کتایون دانسته و فاعل مصراع دوم بیت را اسفندیارالبته می توان فاعل هر دو مصرع را اسفندیار دانستاگر بیت چهارم را به بیت سوم وابسته بدانیم فاعل مصراع اول بیت چهارم کتایون است ولی اگر ان را با بیت پنجم همراه بدانیم فاعل اسفندیار استدر هر صورت بیت چهارم ابهام دارد.والله اعلم
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۵ - ۰۵:۱۰:۲۵
پوزش بیت چهام
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۵ - ۰۵:۱۱:۲۸
چهارم
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۵ - ۰۵:۲۷:۳۷
ترا بانوی شهر ایران کنمبه زور و به دل جنگ شیران کنمیکی از رنجش های اسفندیار از پدر خوارداشت مادر بوده است. از این روی اسفندیار می خواهد کتایون را بی درنگ پس از رسیدن به پادشاهی بانوی شهر ایران کند.مطلب دیگر در این مورد مطابق با شواهد متعدد شاهنامه و تواریخ ازدواج محارم که رسمی رایج بوده و ظاهرا نه تنها بد تلقی نمی شده بلکه وسیله ای برای حفظ دارایی و امتیازات خانوادگی در درون خانواده دانسته می شده است.این اشارات اسفندیار به مادرش را می توان با احتیاط حمل بر وعده ی زناشویی یل جوان با مادرش کرد اگر چه صراحت کامل ندارد.به علت اشتباهی که سهوا در تایپ از حقیر سر زد پوزشمی طلبم.والسلام
user_image
جلال دامن افشان
۱۳۹۶/۰۴/۰۳ - ۱۲:۵۱:۵۷
سلام و درود.لطفا به من کمک کنید تا معنای مصرع دوم در بیت چهاردهم رو بفهممکه بی‌کام او تاج بر سر نهمهمه کشور ایرانیان را دهم...میگه "همه کشور، ایرانیان را دهم" یعنی پس از پادشاه شدنم، تمام کشور رو میدم به ایرانیان.خب این یعنی چه؟ مگر گشتاسب (پدر اسفندیار) ، پادشاهی غیرایرانی بوده؟ مگر کشور در دست ایرانیان نبوده؟ یا.......واقعا دوست دارم که عزیزان خردمند، راهنمایی کنن منو. چون با جزییات و دقت بسیار، بررسی میکنم.لذا نمی تونم از یک گره نامفهوم، عبور کنم بدون دانستن...بادرود و سپاس و احترام. جلال دامن افشان.www.shir11.mihanblog.com
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۴/۰۳ - ۱۴:۱۸:۲۶
در عجبم از شما آقای مجتبی خراسانیبدون هیچ سندی تعبیری از اشعار استاد طوس می کنید مبنی بر ازدواج مادر و فرزند . انسانهای منحرف چنین تفکراتی دارند ، شما چرا
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۴/۰۳ - ۱۴:۳۵:۰۷
جلال جان دامن افشان گویا در آنزمان ایران ، توران ، زابل و .... قسمتهای مختلف کشور بوده اند و گشتاسب پادشاه ایرانموفق باشید
user_image
danna
۱۳۹۶/۰۵/۲۴ - ۰۴:۳۷:۳۰
با سلام.منظور از مصراع نو را بانوی شهر ایران کنم، این است که در گذشته زنان شاه که ااز اتباع غیر ایرانی بودند، نمی توانستند شهربانو و مقام دوم مملکت باشند.لذا چون کتایون ایرانی نبود، شهربانوی ایران هم به حساب نمی آمد.به همین خاطر اسفندیار به مادرش وعده می دهد که اگر من شاه شوم، با اینکه تو ایرانی نیستی، اما تو را شهربانوی ایران می کنم.
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۶/۰۴ - ۰۳:۰۳:۴۴
ورا هوش در زاولستان بودبه دست تهم پور دستان بوداین هوش از هوشیدن یا خوشیدن استخشک شدن-تباه شدن_مرگهوشک=خوشک=خشک
user_image
۷
۱۳۹۶/۰۶/۰۴ - ۰۳:۲۰:۵۱
که پیش زنان راز هرگز مگویچو گویی سخن بازیابی بکویمکن هیچ کاری به فرمان زنکه هرگز نبینی زنی رای زنرای زن=رایزن=همسگال-مشاورمشاوره=رایزنی-کنکاش
user_image
علی ...
۱۴۰۰/۰۸/۱۶ - ۰۳:۵۲:۲۲
سلام  بیت چهارم بعد از (خواست)  نباید (و) باشد  وزن بهم ریخته شده است. *وزن به جای فعل شده فاعلن* ویراست اشتباه است 
user_image
محمد
۱۴۰۱/۱۲/۱۴ - ۰۴:۰۲:۵۸
سلامبیت 26 " نشد پیش گشتاسپ اسفندیار " صحیح است. چنان که از ابیات بعدی مشخص است اسفندیار نزد پدرش نمیرود و بعد از 3 روز خبر به پدر میرسد که او جوینده گاه (پادشاهی) شده است