فردوسی

فردوسی

بخش ۲۰

۱

چو برگشت و آمد به درگاه قصر

ببخشید دینار چندی به نصر

۲

توانگر شد آنکس که درویش بود

وگر خوردش از کوشش خویش بود

۳

وزان جایگه شاد لشکر براند

به جده درآمد فراوان نماند

۴

سپه را بفرمود تا هرکسی

بسازند کشتی و زورق بسی

۵

جهانگیر با لشکری راه‌جوی

ز جده سوی مصر بنهاد روی

۶

ملک بود قیطون به مصر اندرون

سپاهش ز راه گمانی فزون

۷

چو بشنید کامد ز راه حرم

جهانگیر پیروز با باد و دم

۸

پذیره شدش با فراوان سپاه

ابا بدره و برده و تاج و گاه

۹

سکندر به دیدار او گشت شاد

همان گفت بدخواه او گشت باد

۱۰

به مصر اندرون بود یک سال شاه

بدان تا برآسود شاه و سپاه

۱۱

زنی بود در اندلس شهریار

خردمند و با لشکری بی‌شمار

۱۲

جهانجوی بخشنده قیدافه بود

ز روی بهی یافته کام و سود

۱۳

ز لشکر سواری مصور بجست

که مانند صورت نگارد درست

۱۴

بدو گفت سوی سکندر خرام

وزین مرز و از ما مبر هیچ نام

۱۵

به ژرفی نگه کن چنان چون که هست

به کردار تا چون برآیدت دست

۱۶

ز رنگ و ز چهر و ز بالای اوی

یکی صورت آر از سر پای اوی

۱۷

نگارنده بشنید و زو بر نشست

به فرمان مهتر میان را ببست

۱۸

به مصر آمد از اندلس چون نوند

بر قیصر اسکندر ارجمند

۱۹

چه برگاه دیدش چه بر پشت زین

بیاورد قرطاس و دیبای چین

۲۰

نگار سکندر چنان هم که بود

نگارید و ز جای برگشت زود

۲۱

چو قیدافه چهر سکندر بدید

غمی گشت و بنهفت و دم در کشید

۲۲

سکندر ز قیطون بپرسید و گفت

که قیدافه را بر زمین کیست جفت

۲۳

بدو گفت قیطون که ای شهریار

چنو نیست اندر جهان کامگار

۲۴

شمار سپاهش نداند کسی

مگر باز جوید ز دفتر بسی

۲۵

ز گنج و بزرگی و شایستگی

ز آهستگی هم ز بایستگی

۲۶

به رای و به گفتار نیکی گمان

نبینی به مانند او در جهان

۲۷

یکی شارستان کرده دارد ز سنگ

که نبساید آن هم ز چنگ پلنگ

۲۸

زمین چار فرسنگ بالای اوی

برین هم نشانست پهنای اوی

۲۹

گر از گنج پرسی خود اندازه نیست

سخنهای او در جهان تازه نیست

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 2132
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر ششم - تصویر ۶۲

نظرات