فردوسی

فردوسی

بخش ۴

۱

ز عموریه مادرش را بخواند

چو آمد سخنهای دارا براند

۲

بدو گفت نزد دلارای شو

به خوبی به پیوند گفتار نو

۳

به پرده درون روشنک را ببین

چو دیدی ز ما کن برو آفرین

۴

ببر طوق با یاره و گوشوار

یکی تاج پر گوهر شاهوار

۵

صد اشتر ز گستردنیها ببر

صد اشتر ز هر گونه دیبا به زر

۶

هم از گنج دینار چو سی هزار

به بدره درون کن ز بهر نثار

۷

ز رومی کنیزک چو سیصد ببر

دگر هرچ باید همه سر به سر

۸

یکی جام زر هر یکی را به دست

بر آیین خوبان خسروپرست

۹

ابا خویشتن خادمان بر براه

ز راه و ز آیین شاهان مکاه

۱۰

بشد مادر شاه با ترجمان

ده از فیلسوفان شیرین‌زبان

۱۱

چو آمد به نزدیکی اصفهان

پذیره شدندش فراوان مهان

۱۲

بیامد ز ایوان دلارای پیش

خود و نامداران به آیین خویش

۱۳

به دهلیز کردند چندان نثار

که بر چشم گنج درم گشت خوار

۱۴

به ایوان نشستند با رای‌زن

همه نامداران شدند انجمن

۱۵

دلارای برداشت چندان جهیز

که شد در جهان روی بازار تیز

۱۶

شتر در شتر رفت فرسنگها

ز زرین و سیمین وز رنگها

۱۷

ز پوشیدنی و ز گستردنی

ز افگندنی و پراگندنی

۱۸

ز اسپان تازی به زرین ستام

ز شمشیر هندی به زرین نیام

۱۹

ز خفتان و از خود و برگستوان

ز گوپال و ز خنجر هندوان

۲۰

چه مایه بریده چه از نابرید

کسی در جهان بیشتر زان ندید

۲۱

ز ایوان پرستندگان خواستند

چهل مهد زرین بیاراستند

۲۲

یکی مهد با چتر و با خادمان

نشست اندرو روشنک شادمان

۲۳

ز کاخ دلارای تا نیم راه

درم بود و دینار و اسپ و سپاه

۲۴

ببستند آذین به شهر اندرون

پر از خنده لبها و دل پر ز خون

۲۵

بران چتر دیبا درم ریختند

ز بر مشک سارا همی بیختند

۲۶

چو ماه اندر آمد به مشکوی شاه

سکندر بدو کرد چندی نگاه

۲۷

بران برز و بالا و آن خوب چهر

تو گفتی خرد پروریدش به مهر

۲۸

چو مادرش بر تخت زرین نشاند

سکندر بروبر همی جان فشاند

۲۹

نشستند یک هفته با او به هم

همی رای زد شاه بر بیش و کم

۳۰

نبد جز بزرگی و آهستگی

خردمندی و شرم و شایستگی

۳۱

ببردند ز ایران فراوان نثار

ز دینار وز گوهر شاهوار

۳۲

همه شهر ایران و توران و چین

به شاهی برو خواندند آفرین

۳۳

همه روی گیتی پر از داد شد

به هر جای ویرانی آباد شد

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 2099

نظرات

user_image
بابک پاینده
۱۳۹۰/۱۲/۱۱ - ۰۵:۵۸:۰۰
ایران. سال 1308 خورشیدی.پسین یکی از روزهای بسیار سرد زمستان، مانند هر روز، در پیشگاه رضاشاه پهلوی داستانهای شاهنامه از سوی «مراد اورنگ» بازگو میشود:ــ شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در هالی که مردم اسفهان مانند همه شهرها لباس م...اتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و فردوسی طی یک شعر، این چشم انداز را نمودار کرده...ــ ــ آن شعر کدامست؟ــ ببستند آذین به شهر اندرون؛ لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون!رضاشاه بی اختیار شروع به گریستن کرد و ده دقیقه اشک میریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود.پس از این اتفاق رضا شاه فورا دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را صادر کرد.
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۰ - ۱۷:۱۰:۵۶
به این بیت نگاه کنید نبد جز بزرگی و اهستگی خردمندی و شرم و شایستگیاین بیت اشاره دارد به اینکه فردوسی سدها سال پیش از اقازادگان انگلیسی معنی gentlemanship و ladylikeness را می دانسته اهستگی برای روشنک بجز لیدی بودن چه معنی ای می تواند داشته باشد .درود بر جان فردوسی درود بر جان پر خردش .
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۲/۰۷/۲۳ - ۱۴:۱۳:۴۸
یکی از اشتباهات شاهنامه در این بخش است که میگه مادرِ اسکندر با خودش,مترجم برد! در حالیکه مادر اسکندر قبلا زنِ داراب بود و مدتی در دربار ایران زندگی کرده بود و طبق گفته فردوسی اسکندر از تخمِ داراب بود نه فیلقوس (فیلیپ سوم)! 🤓