فردوسی

فردوسی

بخش ۵

۱

چنین گفت گویندهٔ پهلوی

شگفت آیدت کاین سخن بشنوی

۲

یکی شاه بد هند را نام کید

نکردی جز از دانش و رای صید

۳

دل بخردان داشت و مغز ردان

نشست کیان افسر موبدان

۴

دمادم به ده شب پس یکدگر

همی خواب دید این شگفتی نگر

۵

به هندوستان هرک دانا بدند

به گفتار و دانش توانا بدند

۶

بفرمود تا ساختند انجمن

هرانکس که دانا بد و رای‌زن

۷

همه خوابها پیش ایشان بگفت

نهفته پدید آورید از نهفت

۸

کس آن را گزارش ندانست کرد

پراندیشه شدشان دل و روی زرد

۹

یکی گفت با کید کای شهریار

خردمند وز مهتران یادگار

۱۰

یکی نامدارست مهران به نام

ز گیتی به دانش رسیده به کام

۱۱

به شهر اندرش خواب و آرام نیست

نشستش به جز با دد و دام نیست

۱۲

ز تخم گیاهای کوهی خورد

چو ما را به مردم همی نشمرد

۱۳

نشستنش با غرم و آهو بود

ز آزار مردم به یکسو بود

۱۴

ز چیزی به گیتی نیابد گزند

پرستنده مردی و بختی بلند

۱۵

مرین خوابها را به جز پیش اوی

مگو و ز نادان گزارش مجوی

۱۶

چنین گفت با دانشی کید شاه

کزین پرهنر بگذری نیست راه

۱۷

هم‌انگه باسپ اندر آورد پای

به آواز مهران بیامد ز جای

۱۸

حکیمان برفتند با او به هم

بدان تا سپهبد نباشد دژم

۱۹

جهاندار چون نزد مهران رسید

بپرسید داننده را چون سزید

۲۰

بدو گفت کای مرد یزدان‌پرست

که در کوه با غرم داری نشست

۲۱

به ژرفی بدین خواب من گوش دار

گزارش کن و یک به یک هوش دار

۲۲

چنان دان که یک شب خردمند و پاک

بخفتم بارام بی‌ترس و باک

۲۳

یکی خانه دیدم چو کاخی بزرگ

بدو اندرون ژنده پیلی سترگ

۲۴

در خانه پیداتر از کاخ بود

به پیش اندرون تنگ سوراخ بود

۲۵

گذشتی ز سوراخ پیل ژیان

تنش را ز تنگی نکردی زیان

۲۶

ز روزن گذشتی تن و بوم اوی

بماندی بدان خانه خرطوم اوی

۲۷

دگر شب بدان گونه دیدم که تخت

تهی ماندی از من ای نیک‌بخت

۲۸

کیی برنشستی بران تخت عاج

به سر بر نهادی دل‌افروز تاج

۲۹

سه دیگر شب از خوابم آمد شتاب

یکی نغز کرپاس دیدم به خواب

۳۰

بدو اندر آویخته چار مرد

رخان از کشیدن شده لاژورد

۳۱

نه کرپاس جایی درید آن گروه

نه مردم شدی از کشیدن ستوه

۳۲

چهارم چنان دیدم ای نامدار

که مردی شدی تشنه بر جویبار

۳۳

همی آب ماهی برو ریختی

سر تشنه از آب بگریختی

۳۴

جهان مرد و آب از پس او دوان

چه گوید بدین خواب نیکی گمان

۳۵

به پنجم چنان دید جانم به خواب

که شهری بدی هم به نزدیک آب

۳۶

همه مردمش کور بودی به چشم

یکی را ز کوری ندیدم به خشم

۳۷

ز داد و دهش وز خرید و فروخت

تو گفتی همی شارستان برفروخت

۳۸

ششم دیدم ای مهتر ارجمند

که شهری بدندی همه دردمند

۳۹

شدندی بپرسیدن تن درست

همی دردمند آب ایشان بجست

۴۰

همی گفت چونی به درد اندرون

تنی دردمند و دلی پر ز خون

۴۱

رسیده به لب جان ناتن‌درست

همه چارهٔ تن‌درستان بجست

۴۲

چو نیمی ز هفتم شب اندر گذشت

جهنده یکی باره دیدم به دشت

۴۳

دو پا و دو دست و دو سر داشتی

به دندان گیا نیز بگذاشتی

۴۴

چران داشتی از دو رویه دهن

نبد بر تنش جای بیرون شدن

۴۵

بهشتم سه خم دیدم ای پاکدین

برابر نهاده بروی زمین

۴۶

دو پرآب و خمی تهی در میان

گذشته به خشکی برو سالیان

۴۷

ز دو خم پر آب دو نیک مرد

همی ریختند اندرو آب سرد

۴۸

نه از ریختن زین کران کم شدی

نه آن خشک را دل پر از نم شدی

۴۹

نهم شب یکی گاو دیدم به خواب

بر آب و گیا خفته بر آفتاب

۵۰

یکی خوب گوساله در پیش اوی

تنش لاغر و خشک و بی‌آب روی

۵۱

همی شیر خوردی ازو ماده گاو

کلان گاو گوساله بی زور و تاو

۵۲

اگر گوش داری به خواب دهم

نرنجی همی تا بدین سر دهم

۵۳

یکی چشمه دیدم به دشتی فراخ

وزو بر زبر برده ایوان و کاخ

۵۴

همه دشت یکسر پر از آب و نم

ز خشکی لب چشمه گشته دژم

۵۵

سزد گر تو پاسخ بگویی نهان

کزین پس چه خواهد بدن در جهان

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 2101

نظرات

user_image
دکتر امین لو
۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۰۵:۱۰:۳۶
ز تخم گیاهای کوهی خورد چو ما را به مردم همی نشمردبیت فوق به ترتیب زیر اصلاح شودز تخم گیاهان کوهی خورد چو ما را به مردم همی نشمردچنان دان که یک شب خردمند و پاک بخفتم برام بی‌ترس و باکبیت فوق به ترتیب زیر اصلاح شود.چنان دان که یک شب خردمند و پاک بخفتم به آرام بی‌ترس و باککرپاس: کرباس، کفننه از ریختن زین کران کم شدی نه آن خشک را دل پر از نم شدیدر شاهنامه تصحیح شده مصطفی جیحونی بیت فوق به صورت زیر آمده است.نه از ریختن آن دو خم کم شدی نه آن خشک را دل پر از نم شدی
user_image
دکتر امین لو
۱۳۹۶/۰۳/۲۵ - ۰۷:۳۲:۲۲
اگر گوش داری به خواب دهم نرنجی همی تا بدین سر دهم بیت فوق در شاهنامه چاپ امیر کبیر به صورت زیر است که صحیح تر به نظر می رسد.اگر گوش داری به خواب دهم نرنچی به تن تا برین سر نهم
user_image
دکتر امین لو
۱۳۹۶/۰۳/۲۵ - ۰۷:۳۴:۱۴
ببخشید کلمه نرنجی اشتباها نرنچی تایپ شد.
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۱۹:۴۳
این سروده برای گاهی است که اسکندر، با سپاهِ روم، دروازه های ایرانشهر را گشود. نقل از کانالِ تلگرامیِ dsdodehesh
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۲۱:۱۴
به یاد داشته باشید که فره یِ موبدی، یک پله پایین تر از فره یِ شاهی است. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۲۲:۰۲
نهفتِ نخست همان خواب های دیده شده است و نهفت دوم، خودِ خواب برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۲۳:۳۴
یک تن از دانشمندان، نشانیِ مردی دانا به نامِ مهران را به شاه می دهد. مهران از همه در آن سرزمین دانا تر است(عیارِ دانایی سنجی، آگاهی از آینده است). برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1
user_image
فریستا
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۰۵:۲۶:۵۳
در این سروده، تفاوتِ خردِ مهران با دیگرِ دانشمندان، گفته شده. ابتدا مکان مهران که در شهر و انجمنِ مردم نیست و دوم خوراکِ مهران که از تخمِ گیاه است. این مکان و این نوع خوراک، موجب شده بود، مهران آنچنان دانا شود که از هر آسیب و بلایی به دور باشد و از دیگر نژادگانِ هند والاتر شود. برگرفته از کانالِ تلگرامیِ shuhnumeh1