فردوسی

فردوسی

بخش ۱۹

۱

به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه

وزان تیرگی کاندر آمد به ماه

۲

پس پشتش اندر یکی حصن بود

برآورده سر تا به چرخ کبود

۳

چنان ساخت کاید بدان حصن باز

که دارد زمانه نشیب و فراز

۴

هم این یک سخن قارن اندیشه کرد

که برگاشتش سلم روی از نبرد

۵

کلانی دژش باشد آرامگاه

سزد گر برو بربگیریم راه

۶

که گر حصن دریا شود جای اوی

کسی نگسلاند ز بن پای اوی

۷

یکی جای دارد سر اندر سحاب

به چاره برآورده از قعر آب

۸

نهاده ز هر چیز گنجی به جای

فگنده برو سایه پر همای

۹

مرا رفت باید بدین چاره زود

رکاب و عنان را بباید بسود

۱۰

اگر شاه بیند ز جنگ‌آوران

به کهتر سپارد سپاهی گران

۱۱

همان با درفش همایون شاه

هم انگشتر تور با من به راه

۱۲

بباید کنون چاره‌ای ساختن

سپه را به حصن اندر انداختن

۱۳

من و گرد گرشاسپ وین تیره شب

برین راز بر باد مگشای لب

۱۴

چو روی هوا گشت چون آبنوس

نهادند بر کوههٔ پیل کوس

۱۵

همه نامداران پرخاشجوی

ز خشکی به دریا نهادند روی

۱۶

سپه را به شیروی بسپرد و گفت

که من خویشتن را بخواهم نهفت

۱۷

شوم سوی دژبان به پیغمبری

نمایم بدو مهر انگشتری

۱۸

چو در دژ شوم برفرازم درفش

درفشان کنم تیغ های بنفش

۱۹

شما روی یکسر سوی دژ نهید

چنانک اندر آید دمید و دهید

۲۰

سپه را به نزدیک دریا بماند

به شیروی شیراوژن و خود براند

۲۱

بیامد چو نزدیکی دژ رسید

سخن گفت و دژدار مهرش بدید

۲۲

چنین گفت کز نزد تور آمدم

بفرمود تا یک زمان دم زدم

۲۳

مرا گفت شو پیش دژبان بگوی

که روز و شب آرام و خوردن مجوی

۲۴

کز ایدر درفش منوچهر شاه

سوی دژ فرستد همی با سپاه

۲۵

تو با او به نیک و به بد یار باش

نگهبان دژ باش و بیدار باش

۲۶

چو دژبان چنین گفتها را شنید

همان مهر انگشتری را بدید

۲۷

همان گه در دژ گشادند باز

بدید آشکارا ندانست راز

۲۸

نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت

که راز دل آن دید کو دل نهفت

۲۹

مرا و تو را بندگی پیشه باد

ابا پیشه‌مان نیز اندیشه باد

۳۰

به نیک و به بد هر چه شاید بدن

بباید همی داستان ها زدن

۳۱

چو دژدار و چون قارن رزمجوی

یکایک به روی اندر آورده روی

۳۲

یکی بدسگال و یکی ساده دل

سپهبد به هر چاره آماده دل

۳۳

همی جست آن روز تا شب زمان

نه آگاه دژدار از آن بدگمان

۳۴

به بیگانه بر مهر خویشی نهاد

بداد از گزافه سر و دژ به باد

۳۵

چو شب روز شد قارن رزمخواه

درفشی برافراخت چون گرد ماه

۳۶

خروشید و بنمود یک یک نشان

به شیروی و گردان گردن کشان

۳۷

چو شیروی دید آن درفش یلی

به کین روی بنهاد با پردلی

۳۸

در حصن بگرفت و اندر نهاد

سران را ز خون بر سر افسر نهاد

۳۹

به یک دست قارن به یک دست شیر

به سر گرز و تیغ آتش و آب زیر

۴۰

چو خورشید بر تیغ گنبد رسید

نه آیین دژ بد نه دژبان پدید

۴۱

نه دژ بود گفتی نه کشتی بر آب

یکی دود دیدی سراندر سحاب

۴۲

درخشیدن آتش و باد خاست

خروش سواران و فریاد خاست

۴۳

چو خورشید تابان ز بالا بگشت

چه آن دژ نمود و چه آن پهن دشت

۴۴

بکشتند از ایشان فزون از شمار

همی دود از آتش برآمد چو قار

۴۵

همه روی دریا شده قیرگون

همه روی صحرا شده جوی خون

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 127
فرشید ربانی :
محمدیزدانی جوینده :
فرهاد بشیریان :

نظرات

user_image
کیهان ص
۱۳۸۹/۰۵/۲۲ - ۲۲:۲۵:۳۸
در بیت شماره 13 فاصله گذاری درست نیست و باید به صورت زیر اصلاح گردد:گرد گرشاسپ
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
غلامحسین مراقبی
۱۳۹۵/۰۸/۰۳ - ۰۹:۳۸:۱۴
درود سپاس از گنجوریان گرامیدر متن چنین آمده:شما روی یکسر سوی دژ نهیدچنانک اندر آیید دمید و دهیدبی‌گمان پارۀ دوم از فردوسی نیست، چه وزن نادرست است. بنگریم بیت درست را:شما روی یک‌سر سوی دژ نهیدچو من برخروشم؛ کشید و دهید
user_image
محتشم محمدی
۱۳۹۷/۱۰/۰۳ - ۰۹:۲۸:۵۹
بیت سی ام مصراع دوم نیاز به تصحیح دارد. داستهانها بشود: داستان ها.با درود و پوزش و بدرود.
user_image
حمیدرضا ایران نژاد
۱۳۹۸/۰۲/۲۴ - ۱۱:۱۳:۱۷
سلام. ابیات 961 تا 999 مبحث پادشاهی فریدون، از گفتار اندر کشته شدن کاکوی بر دست منوچهر و هزیمت شدن سلم و کشته شدن سلم به دست منوچهر را نیاورده اید. هرچند خانم مهری بهفر در شرح ابیات شاهنامه ذکر کرده است که یکی از نسخه های شاهنامه، این ابیات را ندارد ولی با توجه به پژوهشهای خانم بهفر، به نظر می رسد این ابیات می بایست ذکر می شد.
user_image
این بشر (فرشید ربانی)
۱۴۰۰/۱۲/۱۹ - ۰۶:۱۷:۲۲
معنی و تلفظ (کالانی) در اینجا چیست؟ چون من در واژه نامه جستجو کردم و چیزی نیافتم