فردوسی

فردوسی

بخش ۲

۱

ز سالش چو یک پنجه اندر کشید

سه فرزند‌ش آمد گرامی پدید

۲

به بخت جهاندار هر سه پسر

سه خسرو نژاد از در تاج زر

۳

به بالا چو سرو و به رخ چون بهار

به هر چیز مانندهٔ شهریار

۴

از این سه دو پاکیزه از شهرناز

یکی کهتر از خوب چهر ارنواز

۵

پدر نوز ناکرده از ناز نام

همی پیش پیلان نهادند گام

۶

فریدون از آن نامداران خویش

یکی را گرانمایه‌تر خواند پیش

۷

کجا نام او جندل پرهنر

به هر کار دلسوز بر شاه بر

۸

بدو گفت برگرد گرد جهان

سه دختر گزین از نژاد مهان

۹

سه خواهر ز یک مادر و یک پدر

پری چهره و پاک و خسرو گهر

۱۰

به خوبی سزای سه فرزند من

چنان چون بشاید به پیوند من

۱۱

به بالا و دیدار هر سه یکی

که این را ندانند ازان اندکی

۱۲

چو بشنید جندل ز خسرو سخن

یکی رای پاکیزه افگند بن

۱۳

که بیدار دل بود و پاکیزه مغز

زبان چرب و شایستهٔ کار نغز

۱۴

ز پیش سپهبد برون شد به راه

ابا چند تن مر ورا نیکخواه

۱۵

یکایک ز ایران سراندر کشید

پژوهید و هرگونه گفت و شنید

۱۶

به هر کشوری کز جهان مهتری

به پرده درون داشتن دختری

۱۷

نهفته بجستی همه راز‌شان

شنیدی همه نام و آواز‌شان

۱۸

ز دهقان پر مایه کس را ندید

که پیوستهٔ آفریدون سزید

۱۹

خردمند و روشن‌دل و پاک‌تن

بیامد بر سرو شاه یمن

۲۰

نشان یافت جندل مر اورا درست

سه دختر چنان چون فریدون بجست

۲۱

خرامان بیامد به نزدیک سرو

چنان چون به پیش گل اندر تذرو

۲۲

زمین را ببوسید و چربی نمود

برآن کهتری آفرین برفزود

۲۳

به جندل چنین گفت شاه یمن

که بی‌آفرینت مبادا دهن

۲۴

چه پیغام داری چه فرمان دهی

فرستاده‌ای گر گرامی رهی

۲۵

بدو گفت جندل که خرم بدی

همیشه ز تو دور دست بدی

۲۶

از ایران یکی کهترم چون شمن

پیام آوریده به شاه یمن

۲۷

درود فریدون فرخ دهم

سخن هر چه پرسند پاسخ دهم

۲۸

ترا آفرین از فریدون گرد

بزرگ آن‌کسی کو نداردش خرد

۲۹

مرا گفت شاه یمن را بگوی

که بر گاه تا مشک بوید ببوی

۳۰

بدان ای سر مایهٔ تازیان

کز اختر بدی جاودان بی‌زیان

۳۱

مرا پادشاهی آباد هست

همان گنج و مردی و نیروی دست

۳۲

سه فرزند شایستهٔ تاج و گاه

اگر داستان را بود گاه ماه

۳۳

ز هر کام و هر خواسته بی‌نیاز

به هر آرزو دست ایشان دراز

۳۴

مر این سه گرانمایه را در نهفت

بباید کنون شاهزاده سه جفت

۳۵

ز کار آگهان آگهی یافتم

بدین آگهی تیز بشتافتم

۳۶

کجا از پس پرده پوشیده روی

سه پاکیزه داری تو ای نامجوی

۳۷

مران هرسه را نوز ناکرده نام

چو بشنیدم این دل شدم شادکام

۳۸

که ما نیز نام سه فرخ نژاد

چو اندر خور آید نکردیم یاد

۳۹

کنون این گرامی دو گونه گهر

بباید برآمیخت با یکدگر

۴۰

سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی

سزا را سزاوار بی‌گفت‌وگوی

۴۱

فریدون پیامم بدین گونه داد

تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد

۴۲

پیامش چو بشنید شاه یمن

بپژمرد چون زاب کنده سمن

۴۳

همی‌گفت گر پیش بالین من

نبیند سه ماه این جهان‌بین من

۴۴

مرا روز روشن بود تاره شب

بباید گشادن به پاسخ دو لب

۴۵

سراینده را گفت کای نامجوی

زمان باید اندر چنین گفت‌گوی

۴۶

شتابت نباید به پاسخ کنون

مرا چند راز‌ست با رهنمون

۴۷

فرستاده را زود جایی گزید

پس آنگه به کار اندرون بنگرید

۴۸

بیامد در بار دادن ببست

به انبوه اندیشگان در نشست

۴۹

فراوان کس از دشت نیزه‌وران

بر خویش خواند آزموده سران

۵۰

نهفته برون آورید از نهفت

همه راز‌ها پیش ایشان بگفت

۵۱

که ما را به گیتی ز پیوند خویش

سه شمع‌ست روشن به دیدار پیش

۵۲

فریدون فرستاد زی من پیام

بگسترد پیشم یکی خوب دام

۵۳

همی‌کرد خواهد ز چشمم جدا

یکی رای باید زدن با شما

۵۴

فرستاده گوید چنین گفت شاه

که ما را سه شاه‌ست زیبای گاه

۵۵

گراینده هر سه به پیوند من

به سه روی پوشیده فرزند من

۵۶

اگر گویم آری و دل زان تهی

دروغم نه اندر خورد با مهی

۵۷

وگر آرزو‌ها سپارم بدوی

شود دل پر آتش پر از آب روی

۵۸

وگر سر بپیچم ز فرمان او

به یک سو گرایم ز پیمان او

۵۹

کسی کو بود شهریار زمین

نه بازی‌ست با او سگالید کین

۶۰

شنیدستم از مردم راه‌جوی

که ضحاک را زو چه آمد بروی

۶۱

ازین در سخن هر چه دارید یاد

سراسر به من بر بباید گشاد

۶۲

جهان آزموده دلاور سران

گشادند یک‌یک به پاسخ زبان

۶۳

که ما همگنان آن نبینیم رای

که هر باد را تو بجنبی ز جای

۶۴

اگر شد فریدون جهان شهریار

نه ما بندگانیم با گوشوار

۶۵

سخن‌گفتن و کوشش آیین ماست

عنان و سنان تافتن دین ماست

۶۶

به خنجر زمین را میستان کنیم

به نیزه هوا را نیستان کنیم

۶۷

سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند

سر بدره بگشای و لب را ببند

۶۸

و گر چارهٔ کار خواهی همی

بترسی ازین پادشاهی همی

۶۹

ازو آرزو‌های پرمایه جوی

که کردار آنرا نبینند روی

۷۰

چو بشنید از آن نامداران سخن

نه سر دید آن را به گیتی نه بن

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 83
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر یکم - تصویر ۱۲۶
فرشید ربانی :
فرهاد بشیریان :
محمدیزدانی جوینده :

نظرات

user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۲۱ - ۱۴:۱۸:۴۲
ارنواز به معنی ارنه یعنی خوب ونیکو و واز به معنی واژه و سخن ونامیست زیبا و پسندیده
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۲۱ - ۱۴:۲۲:۵۰
نوز مخفف هنوز است و نوز وناز و ناکرده و نام گوش نوازست و استفاده از صنعت واژآرایی در این مصراع نمایان است
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۲۱ - ۱۴:۲۶:۳۷
پاکیزه مغز به معنی زیرک وپاک رای و باهوش و تیز امروز
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۲۱ - ۱۴:۴۴:۳۴
نه بازیست به معنی سهل و اسان نگرفتن
user_image
علیرضا
۱۳۹۲/۰۱/۲۱ - ۱۴:۴۶:۰۵
سگالیدن به معنی سگالش و مشورت و رای و گاهی فراتر از آن و دور اندیشی و تدبیر
user_image
رضا کشمیر
۱۳۹۴/۰۶/۲۲ - ۰۷:۰۷:۴۵
«سگالیدن» بر اساس لغت‌نامه‌ی معین معنی دمی هم دارد که به نظر در این شعر منظور همان معنی دوم است:سگالیدن: (س دَ) (مص ل .) 1 - اندیشیدن . 2 - خصومت ورزیدن .
user_image
نسترن
۱۳۹۶/۱۰/۲۲ - ۰۵:۲۸:۳۹
ز دهقان پر مایه کس را ندید که پیوسته آفریدون سزیداشباه استز ایران پر مایه کس را ندید که پیوسته آفریدون سزیدو(پیوسته=پسران فریدون)،(سزید=سزیدن=سزاوا)
user_image
نسترن
۱۳۹۶/۱۰/۲۲ - ۰۵:۳۷:۳۲
خرامان بیامد به نزدیک سرو_چنان چون به پیش گل اندر تذرواشتباه استخرامان بیامد به نزدیک سرو_به شادی چو پیش کل اید تذرو(تذرو=خروس صحرایی)
user_image
نسترن
۱۳۹۶/۱۰/۲۲ - ۰۶:۴۰:۳۰
سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی_سزا را سزاوار بی گفت وگویاشتباه است سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی_سزا در سزا کار بی گفتوگوی
user_image
شهروز کبیری
۱۳۹۷/۰۴/۱۸ - ۰۵:۳۷:۲۲
درود بر شما نسترن بانوبر اساس کدام نسخه می فرمایید باید به جای واژه دهقان، از واژّ ایران استفاده شود؟ز دهقان پر مایه کس را ندیدکه پیوسته آفریدون سزیداین بیت به نظر اشتباه نمی آید. طبقه دهقانان طبقه بالادست جامعه بودند (در معنی امروزی دهقان نبوده است). بنابراین طبیعی است که جندل در بین این طبقه به فکر یافتن دخترانی سزاوار برای پسران فریدون باشد.
user_image
شهروز کبیری
۱۳۹۷/۰۴/۱۸ - ۰۵:۳۹:۱۰
درود بی کران بر نسترن بانوخرامان بیامد به نزدیک سروچنان چون به پیش گل اندر تذروبر اساس نسخه مسکو، بیت بالا صحیح است. منبع شما جه بوده است؟
user_image
خسروساسان
۱۳۹۸/۰۲/۱۶ - ۲۲:۱۷:۴۹
درود.تا مشک بوید بر گاه بوییدن:مرا گفت شاه یمن را بگوی که بر گاه تا مشک بوید ببوی « تا مشک بوید بر گاه بوییدن»: جمله دعایی است یعنی تا زمانی که مشک بوی خوش می‌دهد (یعنی تا ابد چون مشک همیشه بوی خوب می‌دهد) تو در مسند پادشاهی جاودانه بمانی./ «ببوی»: فعل امر است از بودن به معنی بباش.
user_image
خسروساسان
۱۳۹۸/۰۲/۱۶ - ۲۲:۲۱:۱۳
بَدی (= باشی): بدو گفت جندل که خرّم بدی همیشه زتو دور دستِ بدی «بَدی»: در لت ِ اول کوتاه شده ی بادی = باشی است. خرّم بدی: شاد باشی./ بدی در لت دوم: بلا؛ پیشامد بد./ بُوی: بدان ای سرِ مایه تازیان کز اختر بوی جاودان بی زیان «بُوی»: باشی./ سرِ مایه: مهتر، بزرگتر./ لت ِ دوم یعنی تا ابد ستاره بخت تو برایت بی‌گزند باشد.کنایه از این که روزگار به کام ِ تو باد.
user_image
فرحناز یوسفی
۱۴۰۰/۰۱/۲۰ - ۱۷:۳۳:۵۶
ز دهقان پرمایه کس را ندید که پیوستهٔ آفریدون سزیددهقان در شاهنامه به معنی کشاورز نیست و همان دهگان یا زمین داران و مجازا به معنی اقوام اصیل ایرانی است.
user_image
فرحناز یوسفی
۱۴۰۰/۰۱/۲۰ - ۱۷:۴۰:۵۴
از ایران یکی کهترم چون شمنپیام آوریده به شاه یمنشمن، در لغت به معنی بت پرست است ولی در اینجا در مجاز به کار رفته است یعنی متظور جندل این است که من بندهٔ یک انسان بزرگ تر از خودم هستم که منظور همان فریدون است.
user_image
فرحناز یوسفی
۱۴۰۰/۰۱/۲۵ - ۱۳:۰۷:۴۰
کجا نام او جندل پرهنربه هر کار دلسوز بر شاه بردلسوز، به صورت دلسوزه هم در نسخه‌ها آمده است. (به) را بزرگواری کنید اصلاح بشه بر اثر اشتباه تایپی (بخ) نوشته شده است. سپاس
user_image
فرحناز یوسفی
۱۴۰۰/۰۱/۲۵ - ۱۳:۱۲:۱۴
ز دهقان پر مایه کس را ندیدکه پیوستهٔ آفریدون سزیدبا توجه به حاشیه‌های بالا، بر اساس تصحیح دکتر خالقی مطلق ( دهقان) صحیح است.
user_image
مصطفی قباخلو
۱۴۰۰/۰۲/۱۲ - ۲۳:۵۹:۵۷
با سلامبه نظر بندهدر این بیتز دهقان پر مایه کس را ندیدکه پیوستهٔ آفریدون سزیدبه جای پیوسته باید ((پیوستن)) به کار رود یعنیز دهقان پر مایه کس را ندید*که پیوستن آفریدون سزید
user_image
مصطفی قباخلو
۱۴۰۰/۰۲/۱۳ - ۰۰:۰۹:۳۲
با سلاملطفا یکی بگه این بیت یعنی چیسه فرزند شایستهٔ تاج و گاهاگر داستان را بود گاه ماهممنون
user_image
فیراس
۱۴۰۱/۱۱/۱۹ - ۱۴:۰۷:۱۹
بزرگواران گرام پیشنهاد می کنم لحظه ای تاّمل و توجه داشته باشیم که در برابر فردوسی شاعر بزرگ هستیم و شاهکار ایشان. آیا سزاست که به فردوسی بگوئیم بجای این واژه آن واژه را بکار ببر. قطعا شما هم با من همراّی هستید که نظراتی که بدون سند و تحقیق  می دهیم نه تنها سودی ندارد که می تواند مایه سردرگمی و اشتباه دیگران بشود.
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۳/۰۲/۰۴ - ۲۳:۴۲:۱۶
  ud se duxtar bōxt-husraw tāzīgān šāh be xwāst ud pad zanīh be pusarān dād. و سه دختر بخت‌خسرو، شاه تازیکان را بخواست و به زنی به پسران داد