فردوسی

فردوسی

بخش ۳

۱

فرستادهٔ شاه را پیش خواند

فراوان سخن را به خوبی براند

۲

که من شهریار ترا کهترم

به هرچ او بفرمود فرمانبرم

۳

بگویش که گرچه تو هستی بلند

سه فرزند تو برتو بر ارجمند

۴

پسر خود گرامی بود شاه را

بویژه که زیبا بود گاه را

۵

سخن هر چه گفتی پذیرم همی

ز دختر من اندازه گیرم همی

۶

اگر پادشا دیده خواهد ز من

و گر دشت گردان و تخت یمن

۷

مرا خوارتر چون سه فرزند خویش

نبینم به هنگام بایست پیش

۸

پس ار شاه را این چنین است کام

نشاید زدن جز به فرمانش گام

۹

به فرمان شاه این سه فرزند من

برون آنگه آید ز پیوند من

۱۰

کجا من ببینم سه شاه ترا

فروزندهٔ تاج و گاه ترا

۱۱

بیایند هر سه به نزدیک من

شود روشن این شهر تاریک من

۱۲

شود شادمان دل به دیدارشان

ببینم روانهای بیدارشان

۱۳

ببینم کشان دل پر از داد هست

به زنهارشان دست گیرم به دست

۱۴

پس آنگه سه روشن جهان‌بین خویش

سپارم بدیشان بر آیین خویش

۱۵

چو آید بدیدار ایشان نیاز

فرستم سبکشان سوی شاه باز

۱۶

سراینده جندل چو پاسخ شنید

ببوسید تختش چنان چون سزید

۱۷

پر از آفرین لب ز ایوان اوی

سوی شهریار جهان کرد روی

۱۸

بیامد چو نزد فریدون رسید

بگفت آن کجا گفت و پاسخ شنید

۱۹

سه فرزند را خواند شاه جهان

نهفته برون آورید از نهان

۲۰

از آن رفتن جندل و رای خویش

سخنها همه پاک بنهاد پیش

۲۱

چنین گفت کاین شهریار یمن

سر انجمن سرو سایه فکن

۲۲

چو ناسفته گوهر سه دخترش بود

نبودش پسر دختر افسرش بود

۲۳

سروش ار بیابد چو ایشان عروس

دهد پیش هر یک مگر خاک‌بوس

۲۴

ز بهر شما از پدر خواستم

سخنهای بایسته آراستم

۲۵

کنون تان بباید بر او شدن

به هر بیش و کم رای فرخ زدن

۲۶

سراینده باشید و بسیارهوش

به گفتار او برنهاده دوگوش

۲۷

به خوبی سخنهاش پاسخ دهید

چو پرسد سخن رای فرخ نهید

۲۸

ازیرا که پروردهٔ پادشا

نباید که باشد به جز پارسا

۲۹

سخن‌گوی و روشن دل و پاک‌دین

به کاری که پیش آیدش پیش‌بین

۳۰

زبان راستی را بیاراسته

خرد خیره کرده ابر خواسته

۳۱

شما هر چه گویم ز من بشنوید

اگر کار بندید خرم بوید

۳۲

یکی ژرف‌بین است شاه یمن

که چون او نباشد به هرانجمن

۳۳

گرانمایه و پاک هرسه پسر

همه دل‌نهاده به گفت پدر

۳۴

ز پیش فریدون برون آمدند

پر از دانش و پرفسون آمدند

۳۵

بجز رای و دانش چه اندرخورد

پسر را که چونان پدر پرورد

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 87
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر یکم - تصویر ۱۳۱
فرید حامد :
فرشید ربانی :
فرهاد بشیریان :
محمدیزدانی جوینده :

نظرات

user_image
بهنام
۱۳۹۷/۱۰/۲۳ - ۰۴:۲۵:۴۷
درودتوی کدوم قسمت از داستان فریدون نام نهادن پسران فریدون و پیوگانشان( عروسها) آمده است و و همان افسون تبدیل شدن فریدون به اژدها؟ ممنون میشم راهنماییم کنین
user_image
فرحناز یوسفی
۱۴۰۰/۰۱/۲۵ - ۱۴:۱۵:۲۴
در
پاسخ به آقای بهنام:درود بر شمااین بخش را برخی الحاقی می‌دانند.خدمت شما:گفتار اندر آزمون کردن شاه آفریدون پسران را به ناشناس:چُن از بازگردیدن این سه ، شاه شد آگه فِرِیدون بیامد به راه ز دِلْشان همی خواست کاگه شود ز بدها گُمانیش کوته شود بیامد بسان یکی اَژدَها کزو شیر گُفتی نیابد رها خروشان و جوشان به جوش اندرون همی از دهانش آتش آمد برون چو هر سه پسر را به نزدیک دید به گرد اندرون کوه تاریک دید برانگیخت گَرد و برآورد جوش جهان شد از آواز ِاو با خروش بیامد دمان سوی مهتر پسر که او بود پُرمایه تر تاجور مِهین گفت با اَژدَها روی ِجنگ نبیند خرد یافته مرد سنگ سبک پشت بنمود و بگریخت زوی پدر زی برادرْش بنهاد روی میانین برادر چُن او را بدید کمان به زه کرد و اندرکشید مرا گفت اگر کارزارست کار چه شیر دمنده چه جنگی سُوار چو کهتر پسر نزد ایشان رسید خروشید کان اَژدها را بدیدبدو گفت کز پیش ما باز شو نهنگی تو بر راه شیران مرو گرت نام شاه آفْرِیدون به گوش رسیده‌ست، هرگز بدینسان مکوش که فرزند اوییم هر سه پسر همه گُرزداران پرخاشخَر گر از راه بی راه یکسو شوی وُگر بر نهمت افسر بدخوی فِریدون فرّخ چو بشنید و دید هنرها بدانست و شد ناپدید برفت و بیامد به دروازه پیش چنان چون سَزا بُد بَدآیین خویش اَبا کوس و با زَنده پیلان ِمست همان گُرزهٔ گاوپَیکر به دست بزرگان لشکر پس پشت اوی جهان آمده پاک در مشت اوی چو دیدند پرمایگان روی شاه پیاده دوان برگرفتند راه برفتند و بر خاک دادند بوس فرو مانده بر جای پیلان کوس پدر دست بگرفت و بنواختْشان بر اندازه بر پایها ساختْشان چُن آمد به کاخ گرانمایه باز به پیش جهان داور آمد براز همی آفرین کرد بر کردگار کزو دید نیک و بد روزگارچوزان پس جهاندیدگان را بخواند به تخت گرانمایگی برنشاند چُنین گفت کان اَژدهای دُژم کجا خواست گیتی بسوزد به دم پدر بُد که جست از شما مردمی چو بشناخت برگشت با خُرّمیکنون نامتان ساختستیم نغز چُنان چون بباید سَزاوار مغزتویی مهترین سلم نام تو باد به گیتی پراگنده کام تو باد که جستی سلامت زچنگ نهنگ به گاه گریزش نکردی درنگدلاور که نندیشد از پیل و شیر تو دیوانه خوانش مخوانش دِلیرمیانه کز آغاز تیزی نُمود از آتش مرو را دلیری فزود وُرا تور خوانیم شیر دِلیر کجا زَنده پیلش نیارد بزیر هنر خود دِلیریست بر جایگاه که بددل نباشد سَزاوار گاه دگر کهترین ، مرد با سنگ و چنگ که هم با شتابست و هم با درنگز خاک و ز آتش میانه گزید چُنان کز ره هوشیاری سَزید دِلیر و جوان چون هُشیوار بود به گیتی جز او را نباید ستود کنون ایرج اندرخورد نام اوی در ِمهتری باد فرجام اوی بدان کو به آغاز شیری نُمود به گاه درشتی دِلیری فزود به نام پری چهرگان عرب کنون برگشاییم به شادی دو لب زن «سلم» را کرد نام «آرزوی» زن «تور» را «ماه» آزاده خوی زن «ایرج» نیک پی را «سَهی» کجا بُد به خوبی سُهیلش رهیپس از اختر گَردگَردان سپهر که اخترشناسان نُمودند چهر نبشه بیاورد و بنهاد پیش بدید اختر نامداران خویش به سلم اندرون جست از اخترنشان ستاره: زحل دید و طالع: کمان دگر طالع تور فرخنده : شیر، خداوند: بهرام ِبَر خون دِلیر چو کرد اختر فرّخ ایرج نگاه حمل دید : طالع ، خداوند: ماه از اختر بدیشان نشانی نُمود که آشوبش و جنگ بایست بود
user_image
حمید رضا صالحی
۱۴۰۱/۰۵/۱۰ - ۰۱:۵۶:۵۵
سلام معانی بسیار زیبای زیر به نظرم در گفتگو و نیز در مراسم خواستگاری بکار میاد یعنی نحوه صحبت فرخنده رو میگه لطفا اگر کسی معنی اون رو با دقت میدونه به صورت مشروح بگه اواخر ابیات اشعار بالا از بیت ۲۵  کنون تان بباید بر او شدن....تا آخر شعر ممنون میشم  
user_image
حمید رضا صالحی
۱۴۰۱/۰۵/۱۰ - ۰۱:۵۹:۵۸
میگه چطور گفتگو کنیم آن طور که شایسته است و خردمندانه از بیت ۲۵ تا آخر  کسی میدنه توضیح بده با دقت ممنون میشم
user_image
Abolfazl_B
۱۴۰۲/۰۵/۲۷ - ۱۳:۵۳:۲۹
درود در بیت زیر مگه (ن) مصدر نباید حذف بشه و بعد قافیه تعیین بشه؟ اگر اینطور باشه که شدن و زدن می‌شه شد و زد پس قافیه نیست! کنون تان بباید بر او شدن به هر بیش و کم رای فرخ زدن دو سه بیت قبل تر هم اینطور دیدم که اگر حروف الحاقی رو حذف کنیم قافیه درست نمی‌شه میشه توضیح بدید که آیا واقعا قافیه در این بیت نادرسته یا من اشتباه میکنم؟
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۳/۰۲/۰۴ - ۲۳:۴۱:۱۲
  ud se duxtar bōxt-husraw tāzīgān šāh be xwāst ud pad zanīh be pusarān dād. و سه دختر بخت‌خسرو، شاه تازیکان را بخواست و به زنی به پسران داد