فردوسی

فردوسی

بخش ۳

۱

بزد مهره در جام بر پشت پیل

ازو برشد آواز تا چند میل

۲

خروشیدن کوس با کرنای

همان ژنده پیلان و هندی درای

۳

برآمد ز زاولستان رستخیز

زمین خفته را بانگ برزد که خیز

۴

به پیش اندرون رستم پهلوان

پس پشت او سالخورده گوان

۵

چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ

که بر سر نیارست پرید زاغ

۶

تبیره زدندی همی شست جای

جهان را نه سر بود پیدا نه پای

۷

به هنگام بشکوفهٔ گلستان

بیاورد لشکر ز زابلستان

۸

ز زال آگهی یافت افراسیاب

برآمد ز آرام و از خورد و خواب

۹

بیاورد لشکر سوی خوار ری

بران مرغزاری که بد آب و نی

۱۰

ز ایران بیامد دمادم سپاه

ز راه بیابان سوی رزمگاه

۱۱

ز لشکر به لشکر دو فرسنگ ماند

سپهبد جهاندیدگان را بخواند

۱۲

بدیشان چنین گفت کای بخردان

جهاندیده و کارکرده ردان

۱۳

هم ایدر من این لشکر آراستم

بسی سروری و مهی خواستم

۱۴

پراگنده شد رای بی تخت شاه

همه کار بی‌روی و بی‌سر سپاه

۱۵

چو بر تخت بنشست فرخنده زو

ز گیتی یکی آفرین خاست نو

۱۶

شهی باید اکنون ز تخم کیان

به تخت کیی بر کمر بر میان

۱۷

شهی کاو باورنگ دارد ز می

که بی‌سر نباشد تن آدمی

۱۸

نشان داد موبد مرا در زمان

یکی شاه با فر و بخت جوان

۱۹

ز تخم فریدون یل کیقباد

که با فر و برزست و با رای و داد

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 362
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر یکم - تصویر ۳۷۱
عندلیب :
فرهاد بشیریان :

نظرات