فردوسی

فردوسی

بخش ۲۴ - سخن دقیقی

۱

چو آگاه شد شاه کامد پسر

کلاه کیان بر نهاده بسر

۲

مهان و کهانرا همه خواند پیش

همه زند و استا به نزدیک خویش

۳

همه موبدان را به کرسی نشاند

پس آن خسرو تیغ‌زن را بخواند

۴

بیامد گو و دست کرده بکش

به پیش پدر شد پرستار فش

۵

شه خسروان گفت با موبدان

بدان رادمردان و اسپهبدان

۶

چه گویید گفتا که آزاده‌اید

به سختی همه پرورش داده‌اید

۷

به گیتی کسی را که باشد پسر

بدو شاد باشد دل تاجور

۸

به هنگام شیرین به دایه دهد

یکی تاج زرینش بر سر نهد

۹

همی داردش تا شود چیره دست

بیاموزدش خوردن و بر نشست

۱۰

بسی رنج بیند گرانمایه مرد

سورای کندش آزموده نبرد

۱۱

چو آزاده را ره به مردی رسد

چنان زر که از کان به زردی رسد

۱۲

مراورا بجوید چو جویندگان

ورا بیش گویند گویندگان

۱۳

سواری شود نیک و پیروز رزم

سرانجمنها به رزم و به بزم

۱۴

چو نیرو کند با سرو یال و شاخ

پدر پیر گشته نشسته به کاخ

۱۵

جهان را کند یکسره زو تهی

نباشد سزاوار تخت مهی

۱۶

ندارد پدر جز یکی نام تخت

نشسته در ایوان نگهبان رخت

۱۷

پسر را جهان و درفش و سپاه

پدر را یکی تاج و زرین کلاه

۱۸

نباشد بران پور همداستان

پسندند گردان چنین داستان

۱۹

ز بهر یکی تاج و افسر پسر

تن باب را دور خواهد ز سر

۲۰

کند با سپاهش پس آهنگ اوی

نهاده دلش نیز بر جنگ اوی

۲۱

چه گویید پیران که با این پسر

چه نیکو بود کار کردن پدر

۲۲

گزینانش گفتند کای شهریار

نیاید خود این هرگز اندر شمار

۲۳

پدر زنده و پور جویای گاه

ازین خام‌تر نیز کاری مخواه

۲۴

جهاندار گفتا که اینک پسر

که آهنگ دارد به جای پدر

۲۵

ولیکن من او را به چوبی زنم

که گیرند عبرت همه برزنم

۲۶

ببندم چنانش سزاوار پس

ببندی که کس را نبستست کس

۲۷

پسر گفت کای شاه آزاده‌خوی

مرا مرگ تو کی کند آرزوی

۲۸

ندانم گناهی من ای شهریار

که کردستم اندر همه روزگار

۲۹

به جان تو ای شاه گر بد به دل

گمان برده‌ام پس سرم بر گسل

۳۰

ولیکن تو شاهی و فرمان تراست

تراام من و بند و زندان تراست

۳۱

کنون بند فرما و گر خواه کش

مرا دل درستست و آهسته هش

۳۲

سر خسروان گفت بند آورید

مر او را ببندید و زین مگذرید

۳۳

به پیش آوریدند آهنگران

غل و بند و زنجیرهای گران

۳۴

دران انجمن کس به خواهش زبان

نجنبید بر شهریار جهان

۳۵

ببستند او را سر و دست و پای

به پیش جهاندار گیهان خدای

۳۶

چنانش ببستند پای استوار

که هرکش همی دید بگریست زار

۳۷

چو کردند زنجیر در گردنش

بفرمود بسته به در بردنش

۳۸

بیارید گفتا یکی پیل نر

دونده پرنده چو مرغی به پر

۳۹

فراز آوریدند پیلی چو نیل

مر او را ببستند بر پشت پیل

۴۰

چو بردندش از پیش فرخ پدر

دو دیده پر از آب و رخساره‌تر

۴۱

فرستاده سوی دژ گنبدان

گرفته پس و پیش اسپهبدان

۴۲

پر از درد بردند بر کوهسار

ستون آوریدند ز آهن چهار

۴۳

به کرده ستونها بزرگ آهنین

سر اندر هوا و بن اندر زمین

۴۴

مر او را برانجا ببستند سخت

ز تختش بیفگند و برگشت بخت

۴۵

نگهبان او کرد پس‌اند مرد

گو پهلوان زاده با داغ و درد

۴۶

بدان تنگی اندر همی زیستی

زمان تا زمان زار بگریستی

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 1789
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر پنجم - تصویر ۱۸۳

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۹/۱۱/۰۱ - ۰۹:۰۸:۴۶
لطفا تصحیح شود:سورای کندش آزموده نبرد -> سواری کندش آزموده نبردنهاده دلش نیز بر جنگ اوی -> نهاده دلش تیز بر جنگ اوی
user_image
علی
۱۳۹۹/۱۱/۰۳ - ۰۳:۵۷:۰۴
لطفا تصحیح شود:به هنگام شیرین به دایه دهد -> به هنگام شیرش به دایه دهد
user_image
توکل
۱۴۰۰/۰۵/۰۵ - ۰۳:۴۹:۱۹
گزینانش گفتند کای شهریار  نیاید خود این هرگز اندر شمار  یعنی بزرگان گفتند ای پادشاه این کار شایسته نیست و محال است چنین اتفاقی بیفتد 
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۱/۳۱ - ۱۰:۳۴:۲۵
.ولیکن من او را به چوبی زنم  که  گیرند عبرت  همه برزنم گرچه این بخش از دقیقی است  نه از سر کین و نادانی  که با پژوهش بسیار دانستم  که فردوسی آهنگ شاهنامه را بر پارسی گویی گذاشته و هر واژه عربی که در شاهنامه باشد بجز چند انگشت شمار  دگر همه یا واژه را  دگران  عربی کرده اند و فردوسی واژهای فارسی گفته بوده  یا انکه  بیت از فردوسی نیست  و نیازی به بودنش هم نیست   و گمانم این  را شیوه و آیین را  در شاهنامه دقیقی آغاز کرده  و چون نیک بنگریم  نیازی به   این بیت که  در ان ولیکن و عبرت امده  نبوده  و بی ان سخن یکدست تر است جهاندار گفتا که اینک پسر  که آهنگ دارد بگاه پدر ببندم چنانش  سزاوار پس  ببندی که  کس را نبسته است کس و نمیتوان پس از که اهنگ دارد بجاه پدر ولیکن گذاشت  همانگونه  که   «که اهنگ دارد  بجاه پدر»  گفته ای  در پهنای سخن و میان کمان است  وگفته اینگونه  بایسته و درست است  که جهاندار گفت که اینک پسر( را ) ببندم  نه اینکه اینک پسر  ولیکن  - پشت اینک و که ، ولیکن و اما و ولی  نمی آید و به هیچ گونه این بیت  نمیتوان این