فردوسی

فردوسی

بخش ۳

۱

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد

از آهنگری ارّه و تیشه کرد

۲

چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت

ز دریای‌ها رودها را بتاخت

۳

به جوی و به رود آب‌ها راه کرد

به فرخندگی رنج کوتاه کرد

۴

چراگاه مردم بدان برفزود

پراگند پس تخم و کشت و درود

۵

برنجید پس هر کسی نان خویش

بورزید و بشناخت سامان خویش

۶

بدان ایزدی جاه و فرّ کیان

ز نخچیر گور و گوزن ژیان

۷

جدا کرد گاو و خر و گوسفند

به ورز آورید آن‌چه بُد سودمند

۸

ز پویندگان هر چه مویش نکوست

بکشت و به سرشان برآهیخت پوست

۹

چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم

چهارم سمور است کش موی گرم

۱۰

بر این گونه از چرم پویندگان

بپوشید بالای گویندگان

۱۱

برنجید و گسترد و خورد و سپرد

برفت و به جز نام نیکی نبرد

۱۲

بسی رنج برد اندر آن روزگار

به افسون و اندیشهٔ بی‌شمار

۱۳

چو پیش آمدش روزگار بهی

از او مردری ماند تخت مهی

۱۴

زمانه ندادش زمانی درنگ

شد آن هوش هوشنگ با فرّ و سنگ

۱۵

نپیوست خواهد جهان با تو مهر

نه نیز آشکارا نمایدت چهر

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 35
شاهنامه خالقی مطلق - دفتر یکم - تصویر ۶۵
فرید حامد :
فرشید ربانی :
سهراب سیفی :
عندلیب :
فرهاد بشیریان :
محمدیزدانی جوینده :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۸ - ۰۴:۳۴:۱۷
سام سوار به سه ستا و صفت شناخته میشود نخست نیرمی دوم گیسوداری و سوم گرزوری او گشاینده شرق است در حالیکه فریدون کاوه را برای فتح غرب گسیل کرد اسدی توسی نام گرشاسب را برای او اورده و کتاب زبانزد گرشاسپنامه به زیبایی برای ما از برازش و نام اوری های این سرلشگر ایران سخن می گوید گرش در اول گرشاسب به معنی بلندی است ودر اوستا نام سام کرساسپه امده است کرش یا کرس یا گرش همه به معنی بلندی و کوهستان است و معنی گرشاسپ یعنی انکه اسبی کوهستانی دارد و دیگر لغت مهم اینجا گرجستان است که باز گرج از همین گرش است یعنی سر زمین بلند امروزه این لغت گرش در زبان برادران أفغانی هزاره مان کاربرد دارد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۲۸ - ۱۵:۳۵:۳۷
سام سوار و پشوتن برادر اسفندیار و کی خسرو از جاویدانان و همبازان نبرد نهایی کیهان هستند .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۲۸ - ۱۵:۳۸:۲۶
از سامان ، سامانگر را داریم که به ان روی نمی کنند( توجه ) . که معنی نظام دهنده دارد و تباهگر که وارون ان است ان هم با زیبایی أش باز سرنوشت بهتری نداشته است
user_image
فرزام
۱۳۹۳/۰۹/۱۵ - ۱۷:۱۰:۴۴
فعل "برنجید" که دو بار در این بیتها استفاده شده به معنای زحمت کشیدن است . امروز رنجیدن در پارسی معنای آزرده شدن به کار می رود. برنجید فعل بسیار زیبا و گویایی است که توانایی ساخت چندین واژه از آن وجود دارد.
user_image
حمید
۱۳۹۴/۱۱/۱۰ - ۰۰:۵۷:۴۰
شد آن هوش هوشنگ بافر و سنگسنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده و در اینجا معنی این مصرع این است که آن هوشنگ با کیاست و با شکوه و باارزش رقت
user_image
آیدین زینال زاده
۱۳۹۵/۱۰/۲۶ - ۰۵:۵۶:۳۱
* به جا، زو تبر، اره و تیشه کرد...
user_image
Taji Samii
۱۳۹۵/۱۲/۱۳ - ۰۰:۵۹:۴۳
فرزام نوشته:فعل “برنجید” که دو بار در این بیتها استفاده شده به معنای زحمت کشیدن است . امروز رنجیدن در پارسی معنای آزرده شدن به کار می رود. برنجید فعل بسیار زیبا و گویایی است که توانایی ساخت چندین واژه از آن وجود دارد.سلامدر واقع,برنجید,یعنی زحمت کشید,ورنجیدن که آزرده شدن معنی میشود هم یعنی به زحمت افتادن,ورنجیدن از کسی,یعنی از دست کسی به زحمت افتادن است که این خود باعث ایجاد آزردگی است
user_image
محمود پگاه
۱۳۹۸/۱۰/۲۲ - ۱۳:۱۳:۵۲
درود بسیار ، ایا پویندگان همان جوندگان ست ؟
user_image
محمود پگاه
۱۳۹۸/۱۰/۲۲ - ۱۳:۱۵:۵۸
درودی دوباره ، بیت آخر چه می گوید ؟؟؟
user_image
بهروز
۱۳۹۸/۱۲/۱۰ - ۱۰:۰۰:۵۷
دوست عزیز، محمود، معنای دو بیت را پرسیده‌اند. در بیتی که فرموده‌اید، پویندگان به معنای جوندگان نیست؛ به معنای مطلق جانوران و جنبندگان است. از آن گروه، دست کم همه می‌دانیم که روباه جونده نیست.اما دانستن معنای بیت آخر نیاز به دانستن نکاتی بیرون از متن و معنای واژگان دارد. در قدیم (زمان سروده شدن شاهنامه)، که زن‌ها اغلب روبند داشتند، رخ نمودن و چهره نشان دادنشان به کسی بدین معنی بود که به وصلت او خرسندند و با او پیمان زناشویی و مهر و محبت می‌بندند. اگر دقت بفرمایید رنگی از این باور هنوز در بالا زدن تور از چهره عروس در شب‌های زفاف باقی است. در قدیم این پررنگ‌تر بود و اغلب هم در شب مراد، عروس روی خود را به مرد نشان می‌داد. با عنایت به اینکه دنیا در ادبیات و عرفان، شخصیتی زنانه دارد، فردوسی می‌گوید دنیا زن زندگی تو نیست که بخواهد با تو تا ابد مهر بورزد و کام دل تو را برآورده سازد. این از آن عشوه‌گرانی است که فقط شعلۀ اشتیاق را در تو برمی‌افروزد، ولی آن آتش را به آب وصل فرو نمی‌نشاند. به عبارتی دیگر، نباید انتظار زندگی و خوشی همیشگی در دنیا را داشت. دنیا ناپایدار است و به کسی وفا نمی‌کند و اگر هوشنگ باشی، باید از آن دل بر کنی و بروی.
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۱/۲۴ - ۲۳:۴۷:۴۱
سلام در
پاسخ دوستی که پرسیده بود آیا مقصود از پویندگان آیا جوندگان است باید گفت خیربا توجه به این دو بیت ز پویندگان هر چه مویش نکوستبکشت و به سرشان برآهیخت پوستچو روباه و قاقم چو سنجاب نرمچهارم سمورست کش موی گرمو از آنجا که روباه جزء جوندگان است مقصود از پویندگان اعم از پویندگان است و به نظر می رسد کل جانوران و جانداران مقصود است.
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۱/۲۴ - ۲۳:۴۹:۱۶
سلاماصلاحو از آنجا که روباه جزء جوندگان است مقصود از پویندگان اعم از ((جوندگان)) است و به نظر می رسد کل جانوران و جانداران مقصود است.
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۱/۲۴ - ۲۳:۵۰:۵۱
اصلاحاشتباه نوشتمروباه جز جوندگان نیست
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۱/۰۳ - ۲۱:۳۱:۰۵
به به  بنگر چه سرود شاهکاری  گرچه همه شاهکارست  برنجید و گسترد و خورد و سپرد  برفت و بجز نام نیکی نبرد
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۲/۰۲/۱۷ - ۰۴:۱۳:۴۲
چو بشناخت اهنگری پیشه کرد گراز و تبر اره و تیشه کزدگراز گونه ای بیل دوتایی و زنجیر دار است یکی   دسته زنجیر را میگیرد و یکی دسته بیل  - دوبار اهنگری را در  یک دو لختی نمی اورند
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۱۴:۰۶:۲۹
نپیوست خواهد جهان با تو مهر : جهان با تو مهر نخواهد پیوست, روزگار با تو مهرورزی نخواهد کرد, همانگونه که با هوشنگ نیز مهرورزی نکرد! دنیاخانم معشوقی است که برای عاشقان خود هیچ اهمیتی قائل نمی شود. به قول حافظ: چو  رایِ  عشق  زدی  با  تو  گفتم  ای  بلبل  مکن! که این گلِ خندان به رایِ خویشتن است  نه  نیز  آشکارا  نمایدت  چهر:  دنیاخانم هیچگاه چهره یِ واقعی خودش رو به تو نشان نخواهد داد که اگر نشان می داد این چنین مردمان شیفته و فریفته یِ آن نمی شدند. چهره یِ دنیا تنها بعد از مرگ و شاید در لحظه مرگ قابل دیدن باشد. بازرگان>میسان>عراق, ششم ژوئن ۲۰۲۴
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۳/۰۳/۱۷ - ۰۳:۳۶:۵۳
زمانه     ندادَش      زمانی     درنگ شد آن هوشِ هوشنگِ با فرّ و سنگ روزگار به هوشنگ حتی یک لحظه هم بیشتر فرصت نداد و هوشنگ با آنهمه شکوه و بزرگی و ارزشمندی از دنیا رفت. بازرگان>میسان>عراق, ششم ژوئن ۲۰۲۴
user_image
دوستدار
۱۴۰۳/۰۳/۱۷ - ۰۸:۰۵:۳۰
 جهن نسب از دوسو داری ای خوش زبان زافراسیاب وز نوشین روان ‌اما
پاسخ سخت به پرسش نرم پگاه افراسیابی می نماید
user_image
دوستدار
۱۴۰۳/۰۳/۱۸ - ۱۴:۰۹:۵۷
گرامی بابک ( چنان چون ناباور می گوید و به درستی) درود باد به رندی که چون پیاله گرفت     نخست یاد حریفان خسته جان افتاد خوشا و خرما که دوستی به آخر نامده ، دوستداران بر سر پیمان اند، از گنجور دور بودم و از خود نیز بدر شده بودم بی که کس از در تنهاییم  در آمده باشد، نک به خویش باز آمده ام از پس گشت و گذاری در کوچه باغهای تاریخ به جستجوی جوی مولیان رفته بودم. در خیوه که به گمانم همان خوارزم است و در مهمانخانه زر افشان، خیابان پهلوان محمود خوارزمی به خوابی چنان رفتم که کودکی در آغوش مادر و چون با آوای خروس همسایه بیدار شده بر بام شدم تاریخ باریده بود ؛ الگوریتم به جبر و مقابله سرگرم بود، ریحانه دخت حسین خوارزمی به خواندن التفهیم و.........  از آمودریا گذشتم که پرنیان وار بی درشتی به دریای خوارزم می خرامید، در بخارانشانی از جوی مولیان نیافتم اما دریافتم که جوی مولیان همان کیستی ماست همان رود سرفراز سخن پارسی روان بر پهن دشت فلات فرهنگی میهنمان و هم در بخارا پسر سینا رادیدم نشسته در حجره ای نقض الادیان رازی می خواند و طب منصوری بر کنار داشت و بسیار دیدنی ها و فراوان گفتنی ها و.......... امابعد ،از سال گفتم تا دریچه گفتگو بگشایم  نام ها چنان چون مردمان درگذر زمان چهره دگرگون می کنندو  ببخشایید که بسیار گفتم و گزیده نگفتم
user_image
بابک چندم
۱۴۰۳/۰۳/۲۱ - ۲۰:۴۱:۲۲
دوستدار گرامی حقیقتاً خوشا و خرما، همچنین به اقبال و سعادت شما در سفرهایتان به کوچه باغهای تاریخ و دیار نیکان و نیاکان... من نیز سفرهایم لابلای صفحات تاریخ است و در جستجوی سرچشمه های مرتبط با پیشینیانمان، کمتر به گنجور سر میزنم شاید سالی یکی دو بار... حال و دماغ بیش از آن نیست... باری جای دوستان قدیم و ندیم خالیست، هر بار که از هریک نوشته ای میبینم این بیت جلو چشمانم میاید: "چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی" سر افراز و شاد باشید و روزگارتان همواره خرم
user_image
دوستدار
۱۴۰۳/۰۳/۲۳ - ۱۱:۵۲:۱۵
بابک، در ماجرا فراز می کنیم، در میخانه سخن فراخ گشاده،  دل قوی دار اندک اندک می پرستان می رسند! برایت و برای دانشی مرد سخنگزار  کیخا ( کیخا همان کدخداست که گویا کتک خدای بوده است و کتک یا کتیک کلبه هایی که نیاکان چادر نشین بر می کرده اندهنوز هم ؟ من شبی در یکی از آنان به سر کرده ام) چند واژه ارمغان آورده ام.   پگاهی  ناشتایی را می گویند همان صبحانه.   سر تراش خانه.  ؟۱ زیباست نه ؟ و حاجت خانه که آبریزگاه است واین از سمرقند کاغذ سازان می آیداز پارسایان خوارزم و ملیح صورتان بخارا نیز خواهم گفت. تندرست و شادکام بوی
user_image
بابک چندم
۱۴۰۳/۰۳/۲۹ - ۰۳:۳۹:۳۹
@ دوستدار عالی. تراش چرخیده و از ریشه "تاش" است برابر با شکل/فرم همانند کار یک نجار، در اوستا گِئوش تاشان -> شکل/ فرم دهنده یا سازنده/پدیدآورنده گاو... کد خدای/ کدبانو (سرور خانه و بانوی خانه) از کدگ(kadag) آمده... "خان اود مان" (خان و مان) "مان" را در فارسی برابر لوازم/ اسباب خانه هم آورده اند... اما در اوستایی جوان "دِمانا" و در اوستایی کهن "نمانا" همان خانه اند...گویا در پارسی میانه خانه برابر (house) و مان (home) بوده که تفاوت آنها دیگر در فارسی تمیز داده نمیشود...  گَرُسمان/گَرُدمان در پارسی میانه برابر پردیس/بهشت... از گارُدمان (گارُ دمانا) در اوستایی جوان و گارُ نمانا اوستایی کهن برابر با خانهٔ ترانه ( house of song) که خانه اهورامزداست... سرت شاد و دلت خوش باش جاوید