فردوسی

فردوسی

بخش ۲

۱

یکی مرد بود اندر آن روزگار

ز دشت سواران نیزه گذار

۲

گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد

ز ترس جهاندار با باد سرد

۳

که مرداس نام گرانمایه بود

به داد و دهش برترین پایه بود

۴

مر او را ز دوشیدنی چارپای

ز هر یک هزار آمدندی به جای

۵

همان گاو دوشابه فرمانبری

همان تازی اسب گزیده مری

۶

بز و میش بد شیرور همچنین

به دوشیزگان داده بد پاکدین

۷

به شیر آن کسی را که بودی نیاز

بدان خواسته دست بردی فراز

۸

پسر بد مر این پاکدل را یکی

کش از مهر بهره نبود اندکی

۹

جهانجوی را نام ضحّاک بود

دلیر و سبکسار و ناپاک بود

۱۰

کجا بیور اسپش همی خواندند

چنین نام بر پهلوی راندند

۱۱

کجا بیور از پهلوانی شمار

بود بر زبان دری ده هزار

۱۲

ز اسپان تازی به زرین ستام

ورا بود بیور که بردند نام

۱۳

شب و روز بودی دو بهره به زین

ز روی بزرگی نه از روی کین

۱۴

چنان بد که ابلیس روزی پگاه

بیامد به سان یکی نیک‌خواه

۱۵

دل مهتر از راه نیکی ببرد

جوان گوش گفتار او را سپرد

۱۶

بدو گفت پیمانت خواهم نخست

پس آنگه سخن برگشایم درست

۱۷

جوان نیک‌دل گشت فرمانش کرد

چنان چون بفرمود سوگند خورد

۱۸

که راز تو با کس نگویم ز بن

ز تو بشنوم هر چه گویی سخن

۱۹

بدو گفت جز تو کسی کدخدای

چه باید همی با تو اندر سرای

۲۰

چه باید پدر کش پسر چون تو بود

یکی پندت را من بیاید شنود

۲۱

زمانه برین خواجهٔ سالخورد

همی دیر ماند تو اندر نورد

۲۲

بگیر این سر مایه‌ور جاه او

تو را زیبد اندر جهان گاه او

۲۳

بر این گفتهٔ من چو داری وفا

جهاندار باشی یکی پادشا

۲۴

چو ضحاک بشنید اندیشه کرد

ز خون پدر شد دلش پر ز درد

۲۵

به ابلیس گفت این سزاوار نیست

دگر گوی کاین از در کار نیست

۲۶

بدو گفت گر بگذری زین سخن

بتابی ز سوگند و پیمان من

۲۷

بماند به گردنت سوگند و بند

شوی خوار و ماند پدرت ارجمند

۲۸

سر مرد تازی به دام آورید

چنان شد که فرمان او برگزید

۲۹

بپرسید کاین چاره با من بگوی

نتابم ز رای تو من هیچ روی

۳۰

بدو گفت من چاره سازم ترا

به خورشید سر برفرازم ترا

۳۱

مر آن پادشا را در اندر سرای

یکی بوستان بود بس دلگشای

۳۲

گرانمایه شبگیر برخاستی

ز بهر پرستش بیاراستی

۳۳

سر و تن بشستی نهفته به باغ

پرستنده با او ببردی چراغ

۳۴

بیاورد وارونه ابلیس بند

یکی ژرف چاهی به ره بر بکند

۳۵

پس ابلیس وارونه آن ژرف چاه

به خاشاک پوشید و بسترد راه

۳۶

سر تازیان مهتر نامجوی

شب آمد سوی باغ بنهاد روی

۳۷

به چاه اندر افتاد و بشکست پست

شد آن نیک‌دل مرد یزدان‌پرست

۳۸

به هر نیک و بد شاه آزاد مرد

به فرزند بر نازده باد سرد

۳۹

همی پروریدش به ناز و به رنج

بدو بود شاد و بدو داد گنج

۴۰

چنان بدگهر شوخ فرزند او

بگشت از ره داد و پیوند او

۴۱

به خون پدر گشت همداستان

ز دانا شنیدم من این داستان

۴۲

که فرزند بد گر شود نرّه شیر

به خون پدر هم نباشد دلیر

۴۳

مگر در نهانش سخن دیگرست

پژوهنده را راز با مادرست

۴۴

فرومایه ضحاک بیدادگر

بدین چاره بگرفت جای پدر

۴۵

به سر بر نهاد افسر تازیان

بر ایشان ببخشید سود و زیان

تصاویر و صوت

شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو » تصویر 44
فرید حامد :
فرشید ربانی :
فرهاد بشیریان :
محمدیزدانی جوینده :

نظرات

user_image
سعید قبله مرکید
۱۳۹۳/۰۳/۱۳ - ۰۸:۰۳:۵۲
کلمه بیوراسپ بصورت سرهم لقب ضحاک است.
user_image
حمید- م
۱۳۹۴/۱۱/۲۳ - ۰۲:۵۷:۱۸
بیت ششم در لغت نامه دهخدا بهنگام توضیح معنی کلمه شیرور به این شکل ثبت شده بز شیرور میش بد همچنینبه دوشندگان داده بد پاکدین .کلمه دوشندگان بجای دوشیزگان بکار رفته که به نظر با توجه به کلمه شیرور به معنی شیر ده درست تر می باشد .لطفا در صورت درست بودن اصلاح گردد.
user_image
اردشیر
۱۳۹۵/۱۰/۰۲ - ۰۷:۴۲:۳۰
با درود فراوان دوستان من تا کنون هربار این شعر را خوانده ام به معنای این بیت پی نبرده ام، گمان بر این بردم اینجا کسی بتواند راهنمایی کند :مگر در نهانش سخن دیگر استپژوهنده را راز با مادر استبا سپاس بسیار
user_image
عباس ، ن
۱۳۹۵/۱۰/۰۵ - ۰۲:۲۴:۴۲
اردشیر جاناین ابیات ز دانا شنیدم من این داستانکه فرزند بد گر شود نره شیربه خون پدر هم نباشد دلیرمگر در نهانش سخن دیگرستپژوهنده را راز با مادرستدر توصیف داستان است و منظورش به ناخلف بودن ضحاک است.میفرماید: فرزند بد نیز خون پدر را نمی ریزد مگر مادر او خیانتی کرده باشد
user_image
م ، س
۱۳۹۵/۱۰/۰۶ - ۱۳:۳۹:۵۷
اردشیر خان مگر در نهانش سخن دیگر استپژوهنده را راز با مادر استبدین مانا که : رازی در زندگی او هست پژوهنده باید در مورد مادرش تحقیق کند ، شاید ضحاک از پدر دیگری باشد ،مانا باشید
user_image
انوشه روان
۱۳۹۷/۰۶/۱۵ - ۰۰:۲۹:۰۵

پاسخ به پرسش اردشیر:در باور ایران باستان پدرکشی ننگی هولناک بوده به گونه ای که حتا در باورشان ناپاکترین کسان هم خون پدر نمی ریزد و اگر کسی پدری به دست پسر کشته شود بی گمان آن پسر فرزند راستین پدر نبوده و ناپاک زاده است . استاد رستگار فسایی در یکی از کتابهایشان این فرض را به میان آورده که رستم به دست سهراب کشته شده ولی برای تابو بودن پدرکشی در استوره ها سهراب کشته می شود . -منابع گفته های بالا را اکنون به یاد ندارم
user_image
خسروساسان
۱۳۹۷/۱۱/۲۰ - ۱۸:۵۳:۳۲
درود بر همگی دوستان. کسی هست درباره این تکه از چکامه مرا راهنمایی کند؟«ز ترس جهاندار با باد سرد»
user_image
محسن ، ۲
۱۳۹۷/۱۱/۲۰ - ۲۳:۴۵:۳۹
خسرو خانز ترس جهاندار با باد سردگویا می فرماید از ترس خداوند بی تکبر و خود خواهی بود باد ، شاید به مانای خودپسندی باشد ، که درین جمله لغت سرد، نافی آن است ،از ترس پروردگار خود بینی را از خود دور کرده بود.متواضع بود
user_image
خسروساسان
۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۱۳:۵۵:۳۸
درود بر محسن گرامی. بسیار سپاسگزارم. آیا همین برداشت را از تکه دیگر هم میشود داشت: «به هر نیک و بد شاه آزاد مردبه فرزند بر نازده باد سرد»اگر
پاسخ آری است، سپاسگزار میشوم که در مورد این بیت هم مرا راهنمایی کنید.
user_image
محسن ، ۲
۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۱۴:۵۴:۱۴
گرامی خسروساسانسر تازیان مهتر نامجویشب آمد سوی باغ بنهاد رویبه چاه اندر افتاد و بشکست پستشد آن نیکدل مرد یزدان‌پرستبه هر نیک و بد شاه آزاد مردبه فرزند بر نازده باد سردهمی پروریدش به ناز و به رنجبدو بود شاد و بدو داد گنجآری ، می توان چنین نظر داد که پدر در مورد فرزندش هیچگونه خودخواهی و خوپسندی روا نداشته بوده،میخوهد بگوید : پسر جواب نیکویی های پدر را با خود بینی و ناجوانمردی داداز ابیات پیشین و بعدی نیز چنین نتیجه ای می توان گرفت من نیز مثل شما بیش ازین در نمی یابمپایدار باشی
user_image
خسروساسان
۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۲۲:۴۵:۰۰
درود بر شما محسن گرامی. بسیار از راهنمایی شما دوست نازنین سپاسگزارم. شاد، پیروز و تندرست باشی.
user_image
سارا
۱۳۹۹/۱۰/۱۸ - ۱۶:۰۳:۲۷
- مصرع دوم بیت 5 در نسخه خطی فلورانس بیشتر در خور محتوای این بیت و بیت قبل است:همان تازی اسب و هیون مریلغت مری به چندین معنی میتواند اشاره داشته باشد که ابولفضل خطیبی آن را به معنای شیرده و محسن صادقی محسن آباد آن را به معنای اهلی و فرمانبر در نظر گرفته. - بیت 6: به "دوشندگان"، باز هم نسخه خطی فلورانس.دوشیزگان در اینجا ارتباطی با مفهون نداره.- همچنین بیت 9 در همان نسخه به این صورت نوشته شده:دلیر و سبکسار و ناباک بود
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۱/۳۰ - ۰۱:۳۲:۴۳
سلامبیت دوم باد نیست باده هستگرانمایه هم شاه و هم نیک مردز ترس جهاندار با باده سرد
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۲/۰۲ - ۰۱:۰۶:۴۲
سلامدر بیت بیستم به جای (را ) باید از قرار داد تا وزن و معنی درست باشدچه باید پدرکش پسر چون تو بودیکی پندت (از )من بیاید شنودممنون لطفا تصحیح کنید
user_image
مصطفی قباخلو
۱۳۹۹/۱۲/۰۲ - ۰۱:۱۷:۴۳
با سلامبه نظرم در بیت 23مبرین گفتهٔ من چو داری وفاجهاندار باشی (یکی پادشا)به نظر بنده این گونه که می نویسم با سخن فردوسی بیشتر هماهنگی داره و وقفه خوانشی هم ایجاد نمیشهبرین گفتهٔ من چو داری وفاجهاندار باشی (و فرمانروا)البته این نظر من هست یقینا در این خصوص ،با توجه به نسخ مختلف و وزن و عروض و خیلی چیزهای دیگر که بنده سررشته ندارم باید اعمال نظر کرد.
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۵/۳۰ - ۰۶:۳۴:۲۵
دوشیزه جز همسر ندیده  بچم  گوسفند و  بز شیردار دوشیدنی و همچنان دوشنده  ان نیز گفته میشود - در طبری میخوانیم پیامبر را از هفت گوسفند دوشیزه بود
user_image
رامین rama۱۳۶۷@yahoo.com
۱۴۰۲/۰۱/۳۱ - ۱۸:۵۸:۵۶
باتوجه به تجارب من با سرد دو معنا دارد یکی به معنای ناله و زاری و نفرین و دیگری کنایه از کوچکترین مشقتها ست. در مصرع ز ترس جهاندار با باد سرد یعنی ترس از  مجازاتی ک بعلت ناله و نفرین گریبانگیرش شود. و در مصرع بعدی به فرزند بر نازده باد سرد یعنی فرزندش را هرگز نفرین نکرده بود.
user_image
سعید فرامندی
۱۴۰۲/۰۸/۲۷ - ۰۱:۰۹:۱۹
در قسمت 167 کوش نامه هویت ضحاک را اینگونه معرفی می کند که نام او به تازی قیس لهبوب است براین بود ضحّاک تازی نژاد   که گفتیم و کردیم در نامه یاد   ز تازی اگر باز پرسیش نام   ورا قیس لهبوب خواند مدام   دگر نام او پارسی پهلوی   همی بیوراسب آید ار بگروی
user_image
سورنا
۱۴۰۲/۱۰/۰۲ - ۰۵:۰۳:۵۷
یکی پندت از من بباید شنود